GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Jun 1, 2004

Issue 8


 کوشا نخعی
 دانشجوی موسیقی دانشگاه یورک

من اولین بار رابرت سیمز ـ یا همان‌طور که همه صدایش می‌زنند، راب ـ را در کلاس‌های سال اول موسیقی‌ام در دانشگاه یورک ملاقات کردم. کلاس او یکی از جالب‌ترین درس‌های من در دانشگاه بوده است. این کلاس که « موسیقی‌ها و فرهنگ‌ها » نام داشت، به معرفی اولیه‌ی عناصر موسیقایی فرهنگ‌های مختلف جهان می‌برداخت. در آن کلاس بود که متوجه علاقه‌ی راب به موسیقی ایرانی شدم. در سال‌های بعد درس‌های بیشتری با او برداشتم و با او به عنوان یک فرهنگ‌موسیقی‌شناس، نوازنده،‌ معلم و در کنار همه این‌ها انسانی مهربان و متواضع بیشتر آشنا شدم. وقتی که به او درباره‌ی قاصدک گفتم و از او تقاضای یک مصاحبه کردم، با شوق و ذوق بسیار قبول کرد. او را در اواسط ماه مه در اتاق کارش در وینترز کالج در یورک ملاقات کردم،‌ غرقه در ساز‌های گوناگون و کتاب...


قاصدک: لطفا برای ما از تجارب و وابستگی‌هایتان با موسیقی ایرانی بگویید.

رابرت سیمس: من اولین بار موسیقی ایرانی را زمانی که دانشجوی دوره‌ی لیسانس بودم، و انواع موسیقی‌های دور دنیا را گوش می‌کردم، شنیدم. در آن زمان برای من ضروری بود که  موسیقی فرهنگ‌های مختلف را بشنوم و تعمیقی درباره‌ی هر کدام از آن‌ها به عمل  آورم. این اولین بار بود که موسیقی ایرانی را شنیدم و این موسیقی مرا بیشتر از  موسیقی‌های دیگر جذب کرد. کتاب‌ها و نگارش‌هایی را که می‌توانستم پیدا کردم. زمانی که دوره‌ی لیسانس را در شهر وینیپگ تمام کردم، تصمیم گرفتم که در تورنتو به تحصیلات خود در سطح کارشناسی ارشد در رشته‌ی موسیقی در دانشگاه یورک ادامه دهم. در شهر وینیپگ چیزی به نام کامیونیتی ایرانی وجود نداشت و آشنا شدن با افراد ایرانی در آن شهر سخت بود. در تورنتو تعداد زیادی کامیونیتی ایرانی می‌توان پیدا کرد که باعث آشنایی من با موسیقیدانان ایرانی و درک عمیقتر و بیشتر من از این موسیقی شد.  

قاصدک: چه چیز در موسیقی ایرانی شما را جذب می‌کند؟

رابرت سیمس:  فکر می‌کنم که موسیقی ایرانی عمیق است. عمقی از بیان و همینطور عمقی از محتوا. به غیر از این‌ها، بسیار سخت است که بگویم چرا این موسیقی مرا بیشتر از موسیقی‌های دیگر جذب می‌کند. این فقط سلیقه‌ی شخصی من است. همانطور که یک غذا را بیشتر از یک غذای دیگر دوست می‌داریم. نمی‌دانم.

قاصدک: شما تحقیقاتی در موسیقی ایرانی به عمل آورده‌اید. به اضافه‌ی تحقیقاتی در زمینه‌های دیگر مانند موسیقی خاورمیانه و آفریقا. شما رابطه‌ای میان این موسیقی‌ها می‌بینید؟

رابرت سیمس: من به طور کلی همیشه چیزی را که دوست داشته‌ام دنبال کرده‌ام. مانند موسیقی که دوست داشته‌ام، و میان موسیقی‌ها این نوع موسیقی‌ها را انتخاب کرده‌ام. بدیهی، حتما نشانه‌هایی در این موسیقی‌ها یافته‌ام که با ذایقه‌ی شخصی‌ام سازگار باشند. در میان بعضی از این موسیقی‌ها رابطه‌ای وجود دارد و آن به علت همسایه بودن و نزدیکی میان فرهنگ‌های میزبان آن موسیقی‌ها بوده است. میان موسیقی آفریقایی و خاورمیانه‌ای رابطه‌ای تاریخی وجود دارد ولی این رابطه ظریف‌تر از ارتباط موسیقی ترکی، عربی و ایرانی است. هرچه بیشتر به تحقیق درباره‌ی دستگاه‌های این موسیقی‌ها پرداختم، روابط جالب‌تری میان آنها یافتم. شایان ذکر است که در موسیقی آفریقای غربی این‌گونه روابط مستقیم وجود ندارد.    
به طور حتم، علاقه‌ی من به مقام و ردیف علاقه‌ایست آگاهانه. چیزی که مرا شیفته‌ی این موسیقی می‌کند این است که شما با وجود سبک‌هایی مشابه و همسان، تعداد زیادی گوناگونی دارید. گوناگونی‌ها در تمیز دادن سنن مختلف بسیار  مهم هستند. ولی به عنوان یک خارجی، تک تک این موسیقی‌ها به یک اندازه برای من جدید بودند. به همین دلیل من هیچ تبعیض خاصی برای هیچ کدام از این موسیقی‌ها قایل نشدم و انطباق این سبک‌ها برای من بسیار جذاب است.

قاصدک: می‌دانم که شما نوازنده‌ی سازهای مختلفی هستید، شما سازهای مختلفی از جمله سازهای ایرانی می‌نوازید. ممکن است کمی درباره‌ی جنبه‌های اجرایی و موسیقایی مطالعات خود بگویید؟

رابرت سیمس: بله. (البته) این مهم‌ترین چیز برای من است. هر گونه تحقیق و مطالعه‌ای که انجام داده‌ام برای این بوده که نوازنده‌ی بهتری شوم و درک بهتری از نوازندگی داشته باشم. همین هدف دلیل اصلی تمام تحقیقات من بوده است. از نواختن گیتار ―که اولین سازی بوده که نواخته‌ام― به نواختن عود روی آوردم. با شروع به نواختن عود توانستم وارد سنن ایرانی، ترکی و عربی شوم. بعد از آن نواختن سه‌تار را فرا گرفتم. به گمانم در زمینه‌ی درک و نواختن موسیقی‌ها، موسیقی عربی اولین موسیقی بود که با آن آشنایی پیدا کردم و بعد از آن موسیقی ایرانی را شروع کردم.

قاصدک: پس به غیر از عود و سه‌تار چه سازهای دیگری می‌نوازید؟

رابرت سیمس: این بستگی دارد که چه چیز را نواختن بنامید. سازهایی را که فکر می‌کنم تسلط خوبی بر آن‌ها دارم، قسمتی از آن ها را می‌شناسم و می‌توانم با آن‌ها بداهه‌ نوازی کنم، سازهای اندکی هستند. ولیکن سازهایی که می‌توانم صدایی ازشان در بیاورم  بسیار هستند. در مجموع سازهایی که از موسیقی خاورمیانه‌ می‌توانم بنوازم، عود، سه‌تار و نی هستند.

قاصدک: دوتار چه طور؟

رابرت سیمس: بله. تنبور. البته می‌خواهم یک دوتار بگیرم و آن را هم تجربه کنم. برای من مرحله‌ی نخست تحقیق از نواختن ساز و گوش دادن به قطعات نواخته شده آغاز می‌شود. فکر کنم به اندازه‌ی کافی به تکنیک‌های دست راست مسلط هستم که بتوانم با نگاه کردن به دست نوازندگان چیزی یاد بگیرم.
ولی ساز تنبور، موسیقی کردی و رسم مقام بسیار متفاوت از رسوم موسیقی‌های همسایه است. البته تشابهاتی میان آن‌ها وجود دارد ولی تفاوت‌ها بسیارند. قبل از موسیقی خاورمیانه، فلامینکو می‌نواختم. البته به نسبت آسان بود که از نواختن گیتار، موسیقی کلاسیک و گیتار برقی به موسیقی فلامینکو روی آوردم و بعد از آموختن موسیقی فلامینکو به موسیقی خاورمیانه روی آوردم.

قاصدک: بگذارید کمی هم از پایان نامه‌ی دکتری‌تان صحبت کنیم. تا آنجا که می‌دانم موضوع پایان نامه‌ی شما شجریان بوده است. شجریان مهره‌ی فرهنگی مهمی برای ایرانیان و امثال من در فرهنگ و شناسایی ایران است. بسیار جالب است که در مورد کارهایی که شما در این تحقیق انجام داده‌اید بدانیم.

رابرت سیمس: من می‌خواستم بدانم که شجریان چه‌طور بر روی ردیف کار کرده است،  رابطه‌ی کار شجریان با ردیف چه بوده، سبک او چه بوده و چگونه کار شجریان با سایر موسیقیدانان فرق می‌کرده‌ است.  
خواندن شجریان تاثیر زیادی بر روی نوازندگی من در سازهای ایرانی داشته است. من عاشق موسیقی شجریان هستم و بسیاری از آهنگ‌ها و اجراهای او را گوش کرده‌ام، حتی قبل از این‌که تصمیم بگیرم موضوع شجریان را برای پایان نامه‌ی دکتری‌ام انتخاب کنم.
من بر روی موسیقی شجریان کار زیادی کرده‌ام و این برای بداهه نوازی خود من نیز بسیار مفید بوده است. هنگامی که نی یا سه‌تار می‌نوازم، صدای موسیقی وی را می‌شنوم و این بسیار الهام‌دهنده است و به من اجازه می‌دهد که به هر سو بروم. باید گفت که این نوع آموختن، شیوه‌ای بسیار سنتی است.
در موسیقی ایران ردیف آوازی و ردیف نوازندگی وجود دارند و بسیار جالب است که مهم‌ترین ردیف‌ها ردیف سازی است. در میان ردیف‌های سازی ردیف میرزا عبدالله قدیمی‌ترین ردیف است. در نهایت من فکر می‌کنم که تمام ردیف‌ها بر ردیف آوازی بنا شده‌اند. مانند موسیقی هندی که تمام موسیقی سازی بر موسیقی آوازی بنا شده است. شجریان شخص مناسبی برای تقلید و همینطور مطالعه برای به دست آوردن درک درستی از موسیقی ایرانی است.

تحقیق من تحقیقی تجلیلی بر روی صفحه‌های ضبط شده از شجریان در دوره‌های مختلف زمانی از سال‌های ۱۹۶۰ تا اواسط ۱۹۸۰ بوده است. من پایان‌نامه‌ام را در سال ۱۹۹۶تمام کردم و فکر می‌کنم آخرین آلبومی که بر روی آن نیز تحقیق کرده‌ام آلبومی بوده که در سال ۱۹۹۲ یا ۱۹۹۳ ضبط شده است. در طی این مدت زمانی سعی کرده‌ام که مطالعاتی بر روی سبک شجریان، تغییر و تحولاتی که در آن به وجود آمده، نقاط اشتراک و تفاوت میان سبک‌های او بکنم. همینطور مطالعاتی نیز بر روی نسخه‌های مختلف دستگاه‌های متشابه و چگونگی انتخاب و استفاده‌ی شجریان از گوشه‌ها کرده‌ام می‌توانستم قطعات و رینت‌های مشابهی در گ.سه‌های مختلفی که توسط او اجرا می‌شد، بشنوم. به عنوان یک نوازنده، بسیار مفید است که بدانم دقیقا آن‌ها چه هستند و از آن‌ها برای بّه وجود آوردن موسیقی استفاده کنم.

زمانی تلاش من بر این بود که با شجریان تماسی برقرار کرده و از او تقاضای همدستی کنم. شجریان شخصی است که با او به راحتی نمی‌شود تماس برقرار کرد و تلاش‌های من بی‌نتیجه ماندند. با برادر شجریان در لس‌آنجلس صحبت کردم و او کمک‌های بسیاری به من در این زمینه کرد ولی در نهایت به گمانم شجریان تمایلی به انجام این طرح نداشت. من پایان‌نامه را زمانی به اتمام رساندم که می‌دانستم شجریان تمایلی به همکاری ندارد و این ضعف اصلی پایان‌نامه‌ی من بود.

پس از آن یک بار شجریان برای یکی از کنسرت‌های من آمد و من نسخه‌ای از تحقیق خود را به او دادم و تا سال‌ها از او خبری نداشتم. در همان هنگام نسخه‌ای از همان تحقیق را به آقای لطفی نیز دادم. لطفی علاقه‌ی بسیاری به کار من نشان داد و کمک‌هایی نیز به من کرد. مدت‌ها بعد به طور اتفاقی شرایطی فراهم شد که توانستم با شجریان مستقیما صحبت کنم و تحقیق خود را شخصا با او در میان بگذارم. اتفاقا شجریان این بار به کار من علاقه نشان داد. شجریان در حال حاضر در مرحله‌ای دیگری از حرفه‌ی خود به سر می‌برد. می‌توان دید که او انشعاب‌های جدیدی از هر سو در حرفه‌ی خود شروع کرده است، ترکیب بیشتر موسیقی محلی و ترفیع همایون در زمینه‌ی موسیقی. به اضافه‌ی مشکل سلامتی که شکر خدا برطرف شد.

در نهایت فکر می‌کنم که طرح همکاری با شجریان قابل اجراتر شده است چرا که به تازگی شجریان از من دعوت کرده است که با وی در تماس باشم. من هم که تازه طرح عراقم را تکمیل کرده‌ام وقت شروع یک طرح دیگر را دارم. شجریان در ونکوور زندگی می‌کند و فکر کنم عاقبت بشود این طرح را عملی کرد.

قاصدک: شجریان وجهه‌ی اجتماعی والایی به لحاظ انتخاب زیرکانه‌ی اشعاری که در دوره‌های مختلف اجرا کرده است، دارد. هیچ وقت شما در این زمینه‌ی کاری شجریان تعلیلی کرده‌اید؟

رابرت سیمس: کمی. من هم همانطور که شما گفتید اشاره کردم که شجریان مهره‌ی اجتماعی مهمی است و رهبری خویش در موسیقی سنتی را با ماندن در ایران پس از انقلاب به تثبیت رساند. همینطور برخی از آلبوم‌های وی که در دوره‌های استراتژیک ضبط شده‌اند این را به وضوح نشان می‌دهند. زمان‌هایی شد که شجریان کنسرت‌هایی اهدایی برگذار کرد، من جمله کنسرت اهدایی زلزله‌ی گیلان و بم.

قاصدک: اشاره کردید که شجریان انشعاب‌های جدیدی در حرفه‌ی خود در زمینه‌ی به‌‌وجود آوردن طرح‌هایی جدید در موسیقی و فرم‌هایی نو توسط همکاری با علیزاده  آغاز کرده است. در فرهنگی با سنت‌های مقتدر، نوآوری بحث برانگیز است. شما در این زمینه هیچ تحقیقی کرده‌اید؟

رابرت سیمس: من تحقیقم را در سال ۱۹۹۶ به پایان رساندم و در آن زمان شجریان به این سو سوق نیافته بود.

قاصدک: شما برای مدتی این فرهنگ و موسیقی آن را مطالعه کرده‌اید. نظر شما نسبت به نوآوری، انقلاب موسیقایی و نوین‌گری در موسیقی چیست؟

رابرت سیمس: من فکر می‌کنم که لازم باشد موسیقیدانان برای حفظ موسیقی سنتی تلاش کنند و همچنین تعدادی از آنان این موسیقی را توسعه دهند. و همین اتفاق نیز در ایران در حال وقوع است. همان‌طور که می‌دانید انقلاب به نجات و زنده شدن موسیقی سنتی کمک به سزایی کرد. نسلی هم‌سن شما و کمی بزرگتر از شما، از این طریق با موسیقی سنتی آشنا شدند، آن را بیشتر شناختند، و در آن زبر‌دست شدند. تاریخ این روند بسیار بیچیده است، اما فکر می‌کنم که طیف وسیعی از انواع موسیقی سنتی هم اکنون در ایران موجود است. به طور کلی در ایران، از نظر سیاسی هم، آم‌طوز که من می‌قهمم، طیفی از عقاید و نظریه‌های سیاسی وجود دارد،‌اگر چه زیاد درباره‌اش سخنی نمی‌شنویم. احتمالا ایران دارای فضای بازتری نسبت به کشور‌های همسایه‌اش است. اگر‌چه توسط حاکمیت به رسمیت شناخته نمی‌شود، ولی آن‌جا هست.  

قاصدک: بگذارید کمی هم درباره‌ی کتاب جدیدتان ―موسیقی عراقی― صحبت کنیم. جالب است که هم زمان با چاپ کتاب شما درباره‌ی عراق، اتفاقات سیاسی زیادی نیز در عراق اتفاق افتاده است. ممکن است کمی درباره‌ی کتابتان برایمان بگویید؟

رابرت سیمس: اتفاقا رابطه‌ی جالبی میان موسیقی عراقی و ایرانی وجود دارد. از همان بار اول که موسیقی عراقی را شنیدم، به آن جذب شدم ولی آن‌چه توجه مرا بیش ار همه به خود جلب کرد،‌ وقتی بیشتر این موسیقی را می‌شناختم،‌ عناصر آشنایی بود که در آن می‌یافتم. هر چه بیشتر در آن عمیق شدم، مطابقت‌های بیشتری با موسیقی ایرانی یافتم، هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ زیبا‌شناختی. به طور تاریخی عراق همیشه در میان همه چیز بوده است. عراق یک جامعه‌ی چند‌فرهنگی است‌، مانند ایستگاه سنت جورج برای آن گوشه‌ی دنیا. پس تعجبی ندارد اگر که موسیقی این ملت هم طبیعتی چند‌گانه داشته باشد. با این حال این موسیقی به موسیقی ایرانی نزدیک‌تر است تا به موسیقی عربی: از لحاظ نحوه‌ی نواختن، ساختار و نحوه‌ی تنظیم قطعات. در ضمن بعضی از آهنگ‌ها هستند که به عمد توسط خوانندگان مختلف که دشتی یا همایون را برای مثال شنیده بودند، به موسیقی عراقی وارد شده‌اند. آن‌ها این آهنگ‌ها را وارد کردند، کمی تغییرشان دادند، کمی چاشنی موسیقی محلی خودشان را به آن‌ها اصافه کردند و ار آن‌ها اقتباس کردند. چیز‌های دیگری هم در رسم مقام عراقی هستند که با سبک‌های ایرانی هم‌ریشه‌اند، برای مثال حجازـدیوان هم‌ریشه‌ی بیدادند. مطابقت‌های بی‌شمار ریگری هم هستند که پرسش‌هایی را در مورد تاریخچه‌ی ردیف و همه‌ی روابط دیگر به ذهن می‌آورند.

در لین کتاب موضوع مورد علاقه‌ی من تاریخچه نبوده است. این کتاب بیشتر روی ساختار موسیقایی نوشته شده است. یک تحقیق تحلیلی است. مانند دفتر‌چه تلفن تمام سبک‌های این موسیقی است. گنجینه‌ای از ردیف، کاری که فرهت انجام داد و ژان دورنگ رونویسی کرد و همچنین برانو نتل و طلایی. از این گونه پژوهش‌ها زیاد انجام گرفته است. پژوهش‌هایی در موسیقی ترکی، هندی، راگا انجام گرفته و هم طوری هستند که شما می‌توانید سبک مورد نظر را پیدا کنید و درباره‌ی ساختارش بخوانید. این اصل کاری است که من انجام داده‌ام.   ‌  

وقتی به دنبال موسیقی عراق رفتم، از کمبود منبع روی این موضوع بسیار متعجب شدم. چرا تحقیقاتی از این نوع در میان فرهنگ‌شناسان‌موسیقی غربی وجود ندارد؟ حتی در دنیای عرب هم به هر دلیل دانش زیادی درباره‌ی موسیقی عراقی، خارج از عراق وجود ندارد. من فکر می‌کنم دلایل عدم توجه غرب به این موسیقی تا به امروز، تا حدودی سیاسی هستند.  امیدوارم کار من انگیزه‌ی بیشتری برای کار در این زمینه فراهم کند. اگر چه که تحقیق من هنوز ابتدایی است. همه احتمالا خواهند گفت شجاعانه است، نیاز است که به درستی انجام شود بعد آن وقت به درستی انجامش می‌دهند. من هر چه می‌توانستم کردم، با منابع خطی و ضبت شده‌ای که در دست داشتم. موسیقی‌دان‌هایی که من امروز در کارهایشان جست و جو من‌کنم،‌همه مرده‌اند. بیشتر کاری تاریخی است. که می‌داند که امروز در این موسیقی چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد؟ این ملت اکنون فقط برای زنده ماندن تلاش می‌کنند. نگاه کنید چه بلایی به سرشان آمده است! در این شرایط بحث درباره‌ی موسیقی...! می‌دانید که...! اطمینان دارم که زندگی می‌گذرد و مردم باز هم موسیقی می‌سازند. ولی موسیقی برای آن‌ها در حال حاضر مهم‌ترین مسإله نیست.  


قاصدک: شما این موسیقی را درس داده‌اید، درس‌هایی درباره‌ی موسیقی خاورمیانه و همچنین درس‌های نوازندگی. می‌توانید درباره‌ی نحوه‌ی برخوردتان با آموزگاری برای ما بگویید؟   

رابرت سیمس: به دلیل آن‌که علاقه‌ی من در سه فرهنگ موسیقایی ایرانی، عربی و ترکی است، گرایش شخصی‌ام این است به آن‌ها اشاره کنم و به طریقی با هم تلفیقشان کنم. بیشتر از همه دلم می‌خواهد شاگردانم گوناگونی را ببینند، چرا که همان‌طور که می‌دانید، بی‌توجهی بسیاری درباره‌ی پیش و پا افتاده‌ترین مسائل خاورمیانه وجود دارد. من حتی با اصطلاح «خاورمیانه‌» هم موافق نیستم. پس برای شاگردانم کمی از سیاست‌های مربوط به آن منطقه و تاریخی که این سیاست‌ها را به دنبال می‌کشد، میگویم. موسیقی تخته‌ی پرش خوبی برای بحث درباره‌ی این‌گونه چیز‌ها است.
من درس‌های دوره‌ی فوق‌لیسانس، درس‌های پژوهشی و سک کلاس نوازندگی را درس داده‌ام. در کلاس نوازندگی دانشجویان ایرانی و عرب بسیاری دارم. امسال در کلاس رای‌گیری کردیم و فهمیدیم که آن‌ها علاقه‌مند به یادگیری موسیقی یکدیگر هستند. امسال به اندازه‌ی کافی دانشجو داشتم که بتوانم کلاس‌های جدایی برای موسیقی عربی و ایرانی داشته باشم. ولی بیشتر شاگردان، خوب آن‌ها که به خودشان زحمت اظهار نظر دادند، گفتند که می‌خواهند درباره‌ی موسیقی دیگر هم بدانند. آن‌ها نمی‌خواستند جدا باشند، و به نظر من بسیار مفید است.

وقتی من کلاس «فرهنگ‌ها و موسیقی‌ها» را درس می‌دادم، وقت زیادی را باید صرف تصحیح کردن نا‌آگاهی‌های پیش و پا افتاده می‌کردم. حد سو تعبیر‌هایی که در مورد مسائل بدوی تاریخ، جغرافیا، اسلام و غیره میان شاگردان می‌دیدم، مرا متعجب کرده بود، گر چه خیلی هم شوکه نشدم. قسمت زیادی از آن کلاس، اگر چه درباره‌ی موسیقی بود صرف چیز‌هایی شد که احساس می‌کنم باید در کلاس ۵ یا ۶ آموزش داده می‌شد. دلیلی برای این مطلب هست. ما به آن گوشه‌ی دنیا بی‌توجهیم، بیشتر ما، و این بی‌توجهی‌ی عمدی است تا دنیا به همین صورت اداره شود. فکر می‌کنم آموزش نقش به سزایی در پایه‌ریزی هر گونه تغییری دارد و جوان‌ها به این چیز‌ها عباقه‌مند هستند،‌ ذهن‌هایشان هنوز باز هستند. وقتی بزرگ‌تر می‌شوند دهن‌هایشان به مرور زمان بسته می‌شود و در دیدگاهشان انعطاف کم‌تری نشان می‌دهند. در دوره‌ی لیسانس، ذهن‌های دانشجویان هنوز باز است و دلشان می‌خواهد بدانند اوضاع از چه قرار است. وقتی امتحان‌های آن‌ها را صحیح می‌کردم، دریافتم که اگر چه دانشجویان موسیقی خیلی هم عالی نبودند ولی به نظر من بشیتر آن‌چه یاد گرفته بودند از طریق باز شدن چشم و ذهنشان به دست آوردن درکی اولیه، ممکن شده بود. تا وقتی که شما تلاش نکنید تا تاریخ و فرهنگ را درک کنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

قاصدک: فکر می‌کنم همین مطلب درباره‌ی طرف دیگر هم صدق می‌کند. منظورم این است که ما هم زیاد درباره‌ی فرهنگ غرب در ایران چیزی یاد نمی‌گرفتیم و در مهاجرت و این گونه چیز‌هاست که شما واقعا با نا‌آگاهیتان مواجه می‌شوید و باید خیلی سعی کنید تا آن‌ها را بپذیرید.

رابرت سیمس: درست است. من فکر می‌کنم که کلید زمانه‌ی ما اکنون این است که بتوانیم فراسوی منطقه‌گرایی، وطن‌پرستی، هر چه که هست، برویم. دیگر عدم توجه به یکدیگر برایمان ممکن نیست، ما مجبوریم که یکدیگر را بشناسیم. ما امردز تنها از طریق حمله‌های نظامی با مناطق مختلف آشنا می‌شویم، آن وقت مردم یاد می‌گیرند که «اوه...پس بصره آن‌جاست، و نجف.» ما به این طریق جغرافی یاد می‌گیریم. به گونه‌ای ناراحت کننده. به نظر من آموزش می‌تواند راهی برای بیشتر کردن آگاهی مردم باشد، از طریق چیز‌هایی که جالب و القا دهنده هستند. پس با موسیقی، وقتی شما درس می‌گیرید یا هر چیزی که برایتان جالب است مثل فلسله یا هنر یا آشپزی یا هر چه، شما چیز‌هایی در‌می‌یابید که بسیار خوشایند هستند. همان‌جا رابطه‌ای به وجود می‌آید و نوعی احترام علاقه‌ی به درک بیشتر و به دریافتن انسانیتی مشترک در ازای «ما» و «شما». این مسئله‌ی «ما» و «شما» بزرگترین مشکل ما است.

قاصدک: خوب من سوال دیگری ندارم. چیزی هست که بخواهید اضافه کنید؟

رابرت سیمس: نه، فقط می‌خواهم بگویم که وجود این مجله بسیار عالی است و این که دانشجویان فعال هستند و برای این‌گونه چیز‌ها فعالیت می‌کنند.

قاصدک: مصاحبت با شما بسیار لذت‌بخش بود. متشکر از وقتی که به ما اختصاص دادید.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive