Issue 8
بهمن کلباسی
دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه یورک
هیچ فکر نمیکردم که تنها شش ماه بعد از نوشتن مقالهای به زبان انگلیسی در پاسداشت خانم عبادی و معرفی ایشان به دوستان و خوانندگان غیر ایرانی، امروز مجبور شوم با کامی تلخ و به نمایندگی از جمعی از دوستان و آشنایان جوان و دانشجو در شهر تورنتو که چون خود من در آغاز شادکام از انتخاب کمیتهی صلح نوبل بودند، به نقد و درد دل بنشینم.
در همان مقاله نوشتم که خانم عبادی این جایزه را در واقع به نمایندگی از جنبش اصلاحطلبی ملت ایران، روزنامهنگاران، دانشجویان و فعالین سیاسی در ایران دریافت کرد. او جمعی از تمامی این کوششها را در کارنامهی خود داشت. هم اصلاحطلب بود، هم زن، هم وکیل بود و هم به دفاع از معروفی و فروهرها و دانشجویان برخواسته بود، و کمتر از بسیاری دیگر در منازعات جناحی شرکت کرده بود.
خانم عبادی به حق کارنامهای در خور برای دریافت این جایزه داشت و دارد. همهی ما به نیکی میدانیم که این جایزه برای خانم عبادی یک فرصت تاریخی ایجاد کرد تا ایشان بتواند بار دیگر با صدای بلند مطالبات معوقهی ملت ایران را فریاد کند و اگر خود را فراتر از ملت ایران و متعلق به زنان مسلمان نیز میداند، نظری هم به حقوق سرکوب شدهی زن مسلمان و عرب بیاندازد.
از چندی پیش دورادور بعضی از سخنرانیهایشان را در آخرین دور سفرهایشان پیگیری میکردم و هرچه پیشتر میرفت شاهد افزایش انتقادات مشفقانه در گوشه و کنار بودهام. دو هفته پیش گذار ایشان به شهر تورنتو افتاد و مراسمی برای تقدیم دکترای افتخاری به ایشان در دانشگاه تورنتو برگزار شد که در آن شرکت کردیم. سخنرانی ایشان در این مراسم صرفنظر از اشکالات جدی ساختاری و ترجمهای که برای شنودگان انگلیسیزبان نارسا و گیج کننده بود، جهتگیری خاصی نیز داشت که به جد جای نقد دارد.
خانم عبادی به سه شیوهی نقض حقوق بشر اشاره کرد، نخست آن دسته از حکومتهایی که با پوشیدن ماسک فرهنگ و مذهب حقوق بشر را دستآوردی غربی میدانند و آن را همراه با فرهنگ غرب مورد تردید قرار میدهند، همین اشارهی گذرا استقبال گستردهی ایرانیان حاضر را به همراه داشت. نمونههای دیگر نقض حقوق بشر بر خلاف اولی با ذکر مصادیق همراه بود. ایشان به دولتهایی که تحت عنوان مبارزه با تروریسم و حفظ امنیت داخلی به نقض حقوق بشر میپردازند، اشاره کردند و از دولتهای آمریکا و اسراییل نام بردند.
به راستی آیا خانم عبادی جوابی برای این پرسش دارند که چگونه در یک سخنرانی مفصل که به جزییاتی چون شبکههای خبری غرب، زندانهای گوانتاناما و ابوغریب اشاره میشود، حتی یک بار هم به شرایط میهن خود و نقض گستردهی حقوق بشر در آن اشاره نشده است؟ اگر بنای نام بردن از مصادیق بود، چرا به اقتدارگرایان حکومت ایران اشارهای نشد؟ نیاز به یادآوری نیست که خانم عبادی جایزهی صلح نوبل را در مسیر دفاع از مردم فلسطین یا اعتراض به نقض حقوق بشر در آمریکا نبردهاند. و ای کاش کار به اینجا ختم میشد. روز بعد وقتی در جلسهی کوتاه پرسش و پاسخ حاضر شدیم با جملات شگفتیآورتری روبهرو شدیم که به واقع باید از بازگویی کلمه به کلمهی آن به جهت حفظ حرمت ایشان و آن جمع پرهیز کنم.
پیش از جزییات، لازم است این تاکید ایشان در تمامی سخنرانیهایشان را یادآوری کنم که «اسلام» با «دموکراسی» در ضدیت نیست. من به جد از ورود به این جدل قدیمی و مشکلآسا به دو دلیل پرهیز دارم. نخست این که از اساس با نحوهی طرح این پرسش مخالفم و دوم اینکه ایران امروز متفکران دینی بسیار پیشرو چون دکتر عبدالکریم سروش و استاد مجتهد شبستری را تقدیم دنیای روشنفکری کرده است و ما در بهترین حالت فقط میتوانیم به دستآوردهای آنان و ناقدانشان ارجاع دهیم.
اما پرسش اساسی این است که آیا به راستی رسالت خانم عبادی طرح و ترویج تئوری جدیدی در این زمینه است؟ آیا ایشان پشتوانهی تئوریک برای ورود به این زمینه را دارند؟ من کاملاً درک میکنم که ایشان ممکن است در مقابل این پرسش قرار بگیرد که چگونه در حالی که خود را مسلمان میداند، به مبانی حقوق بشر پایبند است؟ ولی یافتن پاسخی که الزاماً ورود به حوزهی تئوری را به همراه نداشته باشد برای این پرسش کار چندان مشکلی نیست. آنچه حیرتآور است، وقت و انرژی بیش از حدی است که ایشان بر روی این پرسشها میگذارند و پاسخهای مطالعه نشدهایست که برای مثال در روز پرسش و پاسخ در دانشگاه تورنتو داده شد.
بگذارید صریح باشم. اگر خانم عبادی برندهی جایزهی صلح نوبل نبود و به نوعی در برابر دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نسبتاً ایمن نشده بود، هیچ جایی برای این سطور نبود. اما امروز نگرانی اصلی این است که ایشان آنقدر مشغول جذب مخاطبان غیرایرانی و مخالف سیاستهای دولتهای آمریکا و اسراییل با گرایشهای چپ و چپ افراطی و مسلمانان است که میهن و جنبشی که علت اصلی دریافت این جایزه بودهاند، به کلی به دست فراموشی سپرده شدهاند.
تصور من و جمعی از دوستان این است که جلب توجه جهانی به جنبش ملت ایران برای دفاع از حقوق بشر، آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد، و تشریح شرایط زندانهای بانام و بینام جمهوری اسلامی، در مقایسه با انتقاد مکرر از دولتهای آمریکا و اسراییل و زندانهای گوانتاناما و مباحث کشدار اسلام و دموکراسی، در اولویت بالاتری قرار دارد.
متاسفم که این خطوط را مینویسم، ولی به یاد داشته باشیم که ما بارها دولت خاتمی و اصلاحطلبان را به خاطر فرصتسوزی و نشناختن و به هدر دادن پتانسیلها در سالهای اخیر به حق مورد انتقاد قرار دادهایم. امروز ما گویی خرده خرده به این نتیجه میرسیم که این عادت و روزمرگی، محدود به حکومتگران نیست و دامان بسیاری از روشنفکران را نیز گرفته است.
خانم عبادی همانطور که خود گفته است نباید قهرمان باشد که تاریخمان مملو از قهرمانان به زمین افتاده و خیانت کرده است، ما نیازمند ملتی نقاد، نهادهای مدنی فعال و روشنفکرانی فرصتشناس هستیم. خانم عبادی فرصتی تاریخی یافته است و جای آن دارد بهتر از آن بهره گیرد.