Issue 8
قاصدک
عنوان «استاد عزیز ما» برگرفته از نام ستونی است که چند سال پیش در نقطهسرخط، نشریهی دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف منتشر میشد. نقطهسرخط دیگر این روزها چاپ نمیشود اگرچه همچنان استادهای دانشگاه بهانهی خوبی برای یادداشت نوشتن هستند.
استاد عزیز ما به شاگرد ایرانیاش که سر جلسهی امتحان داشت خمیازه میکشید گفت :«آخر مجبور نیستی تمام شب را با دوستپسرت بگذرانی!»
استاد عزیز ما برای شاگرد ایرانیاش که میخواست از سفارت آمریکا ویزا بگیرد یک نامه نوشت که در آن آمده بود: «دانشجوی فیزیک من روی نظریهی ریسمان کار میکند که هیچ کاربردی در هیچ زمانی نخواهد داشت!»
استاد عزیز ما اعتقاد دارد که اگر به دانشجوهایش زیاد پول بدهد، آنها میروند با پولش سهام میخرند و بعد وقتشان به جای درس خواندن با خرید و فروش سهام تلف میشود.
استاد حلتمرین عزیز ما که ایرانی هم هست، جلسهی اول کلاس خوابش برد، جلسهی دوم یک ربع دیر آمد که همه رفته بودند و جلسههای سه تا شش هم که اصلا نیامد. وقتی جلسهی هفتم -یعنی آخر- آمد به یکی از دانشجوها که سر کلاس بود گفت :«مثل اینکه شما جلسههای پیش نیامده بودید؟»
استاد عزیز ما سر کلاس «جنبشهای اجتماعی در خاورمیانه (Social Movement in the Middle East)» داستان خالهسوسکه را تعریف کردند و بعد آن را از دیدگاه فمینیستی تحلیل کردند.
استاد عزیز ما در جلسهی اول کلاس با لحن خشکی توضیح دادند: «برای اینکه بحثی نباشد بگویم که من ۴۰ سال دارم، ازدواج کردهام ولی بچه ندارم. و برای اینکه اصلا بحثی نباشد بگویم که به خواست خودم بچهدار نشدهام و سالم سالم هستم.»
استاد فلسفهی عزیز ما برای توضیح دادن «تقدیر» روی تختهسیاه عکس چهار تا ماهی را کشیدند. ما جلسهی بعد فهمیدیم منظورشان از چهار تا ماهی، «Four Tuna» بوده است که یک طورهایی معادل لاتین «Fortune» به معنای تقدیر است.