GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  May 1, 2004

Issue 7


 حسنعلی نمازی (نيک افشان راد)
 تورنتو


با شرکت آقای علی احساسی در انتخابات داخلی حزب ليبرال در منطقه‌ی دان‌ولی شرق، بحث روش‌های عملی مشارکت جامعه‌ی ايرانی تبار در سياست کانادا در سطح وسيعی دردرون جامعه‌ی ايرانی-کانادایی مطرح شد. شايد اين اولين باری بود که يک کانديدای ايرانی جهت جمع آوری آرا٬ اعضای تيم خود را به فعاليت خانه به خانه فرستاد و همين عمل باعث شد که تعداد جالب توجهی از شهروندان که عمدتا ايرانی‌تبار بودند٬ آمادگی خود را جهت حضور پای صندوق‌های رای اعلام کنند. قصد بنده از نگارش اين مطلب بررسی موانع مشارکت سياسی جامعه‌ی ايرانی‌تبار مقيم خارج در فرآيند دموکراتيک جوامع ميزبان می‌باشد.

سطوح فعالیت

سطوح فعاليت و مشارکت سياسی را می‌توان به شرح زير تعريف کرد:
- حضور در انتخابات کشوری، استانی و شهری به عنوان رای دهنده.
- حضور در احزاب سياسی و مشارکت در فرايند تعيين کانديداهای احزاب در حوزه‌های انتخابيه و تعيين نماينده جهت حضور در کنوانسيون‌های استانی و سراسری احزاب.
- عضويت در نهادهای جامعه‌ی مدنی مانند اصناف٬ انجمن‌های فنی تخصصی و غیره و اعلام آمادگی جهت فعاليت افتخاری و داوطلبانه در کميسيون‌ها و هيات‌های مديره‌ی اين نهادها.
- اعلام کانديداتوری و شرکت در انتخابات کشوری٬ استانی و شهری.
- مشارکت به صورت گروهی در فرايند سياسی به نحوی که سياستمداران جامعه را متوجه‌ی حضور يک نيروی متحد و متشکل از کانادایی‌های ايرانی تبار نمايد.

وجهه ديگر بحث که بايد به آن توجه شود٬ مشارکت فردی به عنوان يک شهروند کانادایی صرف‌نظر از پيش زمينه‌های قومی در قبال (يا به موازات) مشارکت گروهی به بهره‌گيری از اشترکات قومی و زبانی است.

موانع مشارکت فردی

اين موانع را می‌توان به شرح زير طبقه بندی کرد:
- عدم تسلط به زبان و فرهنگ جامعه‌ی‌ ميزبان.
- عدم اطلاع از فرايند مشارکت سياسی و ساختار قدرت در جامعه‌ی ميزبان.
- عدم اعتقاد به ضرورت مشارکت سياسی يک مهاجر.

تسلط نداشتن به زبان و فرهنگ جامعه‌ی ميزبان يکی از دلايل عمده‌ی عدم مشارکت فردی است. تسلط نداشتن به زبان، منجر به عدم امکان دسترسی به منابع اصلی مطالعه در اين زمينه شده و در نهايت منجر به عدم اطلاع از تحولات سياسی و بافت سياسی-اقتصادی جامعه‌ی ميزبان می‌گردد. عدم اطلاع و تسلط به فرهنگ جامعه‌ی ميزبان نيز نکته‌ی ظريفی است که در تشخيص تحولات سياسی جامعه تاثير مهمی دارد. به عنوان مثال ناظر مطّلعی می‌گفت که در يکی از جلسات درونی يکی از احزاب شرکت کردم و ديدم که دو نفر در جلسه با هم مشغول به بحث پرحرارتی هستند و دامنه‌ی بحث به مشاجره کشيده است. بعد از اتمام جلسه همين دو نفر را ديدم که با هم به نوشيدن قهوه در حال گفتگو و خنده بودند٬ انگار نه انگار که همين چند دقيقه‌ی پيش ظاهر امرشان به جاهای باريک کشيده بود. در مقياس کلان نيز نمونه‌های مشابهی از همين رقابت‌های گروهی مشاهده می‌گردد که ناظر ناآگاه از بافت قدرت و فرهنگ سياسی جامعه را از تحليل جناح‌بندی‌های سياسی و نحوه‌ی تداخل منافع گروه‌های سياسی باز می‌دارد.

مبحث مهم ديگری که مانع مشارکت در جامعه‌ی ميزبان است٬ اين است که بسياری معتقدند که اين جامعه از ديدگاه مديريتی و اقتصادی در سطح قابل قبولی اداره می‌گردد و فرد مهاجر در واقع به همين دليل به اينجا آمده است. پس در وهله‌ی اول می‌بايست از اين امکانات اقتصادی و رفاهی موجود جهت بهبود وضع خانواده و شخص خود بهره برد تا اينکه بعدا شايد نوبت به مشارکت سياسی هم برسد.

ترکيبی از چهار عامل فوق افراد کثيری از جامعه‌ی ايرانی-کانادایی را به مشارکت سياسی فردی در سطح مشارکت نوع اول محدود می کند.

موانع مشارکت گروهی

مشارکت گروهی بر مبنای تعريف منافع مشترک گروهی به عنوان جامعه‌ی ايرانی-کانادایی عملی می‌باشد. تجربه نشان داده است که مشارکت گروهی جامعه‌ی ايرانی-کانادایی بر مبنای تشکيلات صنفی-تخصصی به نسبت موفق بوده است.  چند موردی که بنده از آن اطلاع دارم انجمن داروسازان ايرانی٬ انجمن متخصصين کامپيوتر٬ جامعه‌ی مهندسين٬ انجمن ايرانيان دانشگاه تورنتو و انجمن نگاه است که فعاليت مستمر داشته٬ جلسات عديده‌ای تشکيل داده و می‌دهند و موفق عمل کرده‌اند. عامل مهمی که می‌توانست به نحو موثری در تقويت اين نهادهای مدنی جامعه‌ی ايرانی-کانادایی عمل کند، ‌ارتباط با کشور زادگاه‌مان ايران است که متاسفانه به دلایل عديده، اين ارتباط با مشکلات و مسایل پيچيده مواجه است.

به عنوان مثال و در مقام مقايسه می‌توان به ارتباط چينی‌تبارها و هندی‌تبارها با کشور زادگاه‌شان اشاره نمود و خطوط موازی آن را با کشورمان ايران رسم کرد و متوجه شد که عامل موثری که اقليت چينی تبار و هندی تبار را به هم می‌پيوندد٬ در خصوص جامعه‌ی ايرانی تبار به عامل واگرایی تبديل می‌گردد. اين مساله را می‌توان در ابعاد زير بررسی کرد:
- عامل اقتصادی.
- عامل علمی (فنی ٫ تخصصی ٫ حرفه‌ای).
- عامل سياسی.

عامل اقتصادی

مبادلات اقتصادی بين ايران و کشورهای خارج به طور عمده از کانال دستگاه‌های دولتی و نهادهای بخش عمومی (‌بنيادها) انجام می‌گيرد. اکثر اين مبادلات در آمريکا مشمول تحريم‌اند. بديهی است که حيطه‌ی دخالت شهروندان حقيقی و حقوقی ايرانی تبار در اين عرصه بسيار محدود می‌باشد. در حالی که کشورهای چين و هند در اين زمينه وضع ديگری دارند. مبادلات خارجی آنها تا سطح بسيار گسترده‌ای به بخش صنعت و خدمات گسترش يافته است. اين بخش‌ها در کشور هند عمدتا در دست بخش خصوصی ريشه‌دار٬ با سابقه و با تجربه بوده و در کشور چين هم به نحو بسيار حساب شده‌ای از طريق سرمايه‌گذاری‌های مشترک شهروندان تايوان٬ هنگ کنگ و ساير ملل در داخل سرزمين اصلی چين در جريان می‌باشد. حجم عظيمی از مبادله‌ی کالا و خدمات بين اين کشورها و جوامع اروپای غربی و آمريکای شمالی وجود دارد و اقليت چينی تبار و هندی تبار اين جوامع محمل عمده‌ی اين مبادلات می‌باشند. بديهی است که چنين ارتباط تنگاتنگ با کشور زادگاه انگيزه‌ی بسيار قوی برای اين اقليت‌ها جهت مشارکت در فرايند تصميم‌سازی اقتصادی در زادگاه و کشور ميزبانشان می‌باشد. اين مبادلات هم اکنون در زمينه‌ی فرش و خشکبار و پاره‌ای کالاهای صادراتی ديگر ايران وجود دارد٬ اما متاسفانه به علت عدم کيفيت کالاهای صنعتی٬ بسته بودن محيط اقتصادی و موانع ساختاری مشارکت و سرمايه‌گذاری خارجی در داخل ايران٬ امکان توسعه و بسط اين مبادلات موجود نيست.

عامل علمی (فنی٬ تخصصی و حرفه‌ای)

سطح ناچيز سرمايه‌گذاری در زمينه‌های تحقيقاتی٬ توان علمی و تخصصی دانشگاه‌های کشور را شديداْ تحليل برده و عملا به علت ناهمگون بودن کيفيت تحقيقات زمينه‌های همکاری بر روی پروژه‌های مشترک و تبادل افکار بسيار محدود است. در اين زمينه نيز تحريم‌های آمريکا مانع بسيار مهمی است. به طور قطع همه از محدوديت‌های اعمال شده در خصوص چاپ مقالات حرفه‌ای و تخصصی محققين ايرانی در ژورنال‌های علمی از جمله IEEE مطلع هستند.

عامل سياسی

گرچه رفتار سياسی نظام جمهوری اسلامی در عرصه‌های سياست خارجی و داخلی دليل پديد آمدن بسياری از معضلات فوق‌الذکر است٬ ولی اين تمام ماجرا نيست. به جرات می‌توان گفت که دليل اصلی واگرایی جوامع ايرانی تبار، عدم توافق بر رويکردهای سياسی که منجر به خروج کشور زادگاه‌مان از بن بست کنونی گردد٬ می‌باشد. نکته‌ی ديگر اينجاست که به نسبت اينکه چه کشوری ميزبان جامعه‌ی ايرانی تبار است٬ همواره پاره‌ای از زير مجموعه‌های جوامع ايرانی تبار نوعی احساس دوگانگی در آشتی دادن منافع ملی کشور زادگاه‌شان با کشور ميزبان‌شان دارند. خوشبختانه اين مساله در مورد کشور کانادا صدق نمی‌کند.

مجموعه‌ی عوامل فوق باعث گرديده که تعريف منافع مشترک جوامع ايرانی تبار بر محور کشور زادگاه به يک امر مشکل و عملا غير ممکن تبديل گردد. البته می‌توان چشم را برروی واقعيت‌های موجود بست و گفت
- که روش‌های تعريف منافع گروهی جوامع ايرانی تبار می‌بايست مستقل از رويکرد سياسی نيروهای تشکيل دهنده‌ی اين جوامع در پاسخ به شرایط کنونی کشور زادگاه‌مان باشد.
- که نيروهای تشکيل دهنده‌ی جوامع ايرانی تبار در زمينه‌هایی که منافع ملی ايران با منافع ملی کشور ميزبان منطبق نيست٬ می‌بايست به نحوی موضع‌گيری کنند که اين تضادها عمده نشده و ريشه‌ی الفت و دوستی دو ملت تحکيم گردد.
- که نيروهای تشکيل دهنده‌ی اين جوامع نمی‌بايست از نيروهای آزاد شده توسط هم‌گرایی منافع گروهی جوامع ايرانی تبار در راستای اهداف زير گروه خودشان در قبال کشور زادگاه استفاده نمايند.

والبته حرف‌های قشنگ ديگر که گفتن آن‌ها بسيار آسان است اما عمل کردن به آن‌ها در مقياس جمعی بسيار مشکل. به خصوص اين که حکم عمومی در اين باره به نحوی که شامل طيف وسيعی از کشورهایی که جمعيت ايرانی تبار دارند شود، تقريبا غير ممکن است. به طور مشخص سوئد و کانادا را نمی‌توان با ترکيه و اسرایيل مقايسه کرد در حالی که هر دو گروه کشور، جمع قابل توجهی ايرانی تبار را در خود جای می‌دهند. کما اين‌که کشورهایی مانند آمريکا٬ انگلستان و استراليا را نمی‌توان با کشورهایی مانند آلمان و فرانسه مقايسه کرد. در اين ميان کشورهایی مانند کويت و امارات متحده‌ی عربی هم عليرغم دموکراتيک نبودن سيستم حکومتی٬ موارد جالب توجهی را تشکيل می‌دهند.

کوتاه سخن اين‌که جامعه‌ی ايرانی-کانادایی در موقعيت مساعدی قرار دارد. مخلوط مناسبی از چند نسل مهاجرت در اين جامعه حضور دارند. مهاجرين جديد آگاهی و اطلاع خود را از شرایط سياسی-اقتصادی جامعه‌ی زادگاه به همراه می‌آورند و اکثرا پيوندهای قوی مادی و معنوی با کشور زادگاه‌مان دارند. نسل قبلی مهاجر سال‌های مديد در اين کشور ساکن بوده و کوله‌باری از تجربه‌های سياسی و اقتصادی را با خود يدک می‌کشد. جمعيت کثيری از دانشجويان ايرانی تبار در مراکز علمی و تحقيقاتی کانادا به تحصيل مشغولند که می‌توانند استعدادهای درخشان خود را در راه تعريف منافع گروهی و هم‌گرایی اين جامعه‌ی جوان به کار گيرند. مهم‌تر از همه اين‌که اين حرکت می‌بايست به‌صورت خودجوش و در بطن جامعه‌ی مدنی ايرانی-کانادایی انجام گيرد.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive