Issue 19
تهمینه میرحیدری
دانشجوی فلسفه، دانشگاه یورک
از آن دستم
در آن سوی نگاه مرغکی آرام
سواران میرود مردی
به پشت قاطری محزون.
از این دستم
فراسوی نگاه گنگ چاهی خشک
غزلخوان میرود ابری
به میعاد شقایقهای سرکرده.
به خود پرسشکنان گویم:
«کجا خواهد برد این بار
من را لغزش تقدیر؟
از این سو یا از ان سو
بایدم برداشت قدمها را؟»
....
نگاهم باز میگردد،
دگر باقی نمانده سایهای حتی
از آن قاطر،
وزآن ابر غزلخوان
نیست آوازی.
....
چه فرقی میکند این راه یا آن راه؟
- به خود گویم-
دگر راهها را نیز باید رفت.
قدم بر سنگلاخی داغ
یا بر نشاط سبزهزاری خوش
یا در خروش مست رودی پاک،
چه فرقی میکند آخر؟
دگر راهها را نیز باید رفت.