Issue 5
قاصدک
مهمترین فرق این شماره با شمارهی گذشته همین چند سطری است که الان دارید میخوانید. چند هفتهی پیش ما تصمیم گرفتیم روال دورهای نوشتن سرمقالههای جدی هر شماره را پایان دهیم و کمی آرامتر و آسودهتر در هر سرمقاله دربارهی اتفاقی که در یک ماه اخیر حول و حوش نشریه افتاده است، بنویسیم.
اولین نکته لطف آقای درخشان بود که نصیب قاصدک شد. بدینگونه که ما متهم به سانسور گفتوگوی با ایشان شدیم. البته آن چیزی که این وسط نصیب ما شد تعداد بازدیدکنندهی بیشتر بود و برای همین هم ما از ایشان گلهای نداریم. ولی اگر خیلی کنجکاو هستید عرض شود که قسمت سانسور شده مربوط به استعمال مواد مخدر (ماریجوانا یا همین علف خودمان) توسط آقای درخشان بود که در هنگام ویرایش به اشتباه حذف شده بود. اصلا یکی از اعضای تحریریه خود در یک مهمانی شاهد مصرف علف توسط افراد مختلف و از جمله همین آقای درخشان بوده و نقل میکند که تنها فردی که در آنجا برای مدت یک ساعت به ستون کنار دیوار خیره شده بود، همین خود آقای درخشان بوده است. اصلا حذف آن جمله هم این گونه میتواند تعبیر شود که ما خودمان میدانستیم آقای درخشان در این زمینهها هنوز خیلی مبتدی هستند. اصلا همه میدانند که در میان وبلاگنویسان ایرانی از ایشان حرفهایتر بسیار است.
اما در میان انبوه ایمیلهایی -راستش را بخواهید حدود ۱۰ تا- که پس از چاپ شمارهی ۴ دریافت کردیم، یکی هم از دوستانمان از کانون ایرانیان دانشگاه یورک بود که از گزارش سخنرانی بهنود و شمس گله کرده بودند. یک طورهایی نوشته بودند که چرا ما از کمونیستها حمایت کردهایم و ننوشتهایم که یورکیها خیلی آدمهای ماهی هستند. راستش را بخواهید این گزارشگر ما هر چه گزارشی را که نوشته بود دوباره خواند، نفهمید که کجا از کمونیستها دفاع کرده است. اصلا گزارش قرار است نقل آن باشد که اتفاق افتاده و قضاوت را به خود خواننده میسپارد. به نظر شما این طور نیست؟
بازدید آقایان بهنود و شمس هم فرصتی بود برای ما که چند مطلب جدید تهیه کنیم. مصاحبهی این شماره که قسمت دومش را در شمارهی بعد خواهید خواند، حاصل یک گفتوگوی چهار ساعته است با آقای بهنود در عصر یک یکشنبه در کافیشاپ. یک ساعت دیگر مصاحبه ادامه پیدا میکرد میشد کتابش کرد. خلاصه اول دست آقای بهنود و بعد هم دست دوستانی که این همه مطلب را از نوار پیاده و بعد هم تایپ کردند، درد نکند. آقای شمس هم قرار بود با قاصدک مصاحبه کنند که سر زمان مقرر ناگهان اظهار خستگی کردند و این فرصت استثنایی را که برایشان پیش آمده بود از دست دادند. دعا کنید برای سال بعد که دوباره تورنتو آمدند.
در این ماه اگر تورنتو اتفاق زیادی هم نیفتاد، در ایران همهاش اتفاق بود. انتخابات مجلس هفتم را داشتیم که چون قرار است در این سرمقاله بحث سیاسی نکنیم ادامه نمیدهم.
در این باره یک قلمک داریم که اگر خواستید واکنش ایرانیان تورنتو به انتخابات را بدانید، بد نیست نگاهش کنید. البته ما در همین کانادا هم بهزودی انتخابات مجلس فدرال را داریم که لااقل در نام، با آن چه در ایران رخ داد مشابهت دارد. آقای علی احساسی از ایرانیان فعال شهر، این روزها در تلاشند که از طرف حزب لیبرال نامزد انتخابات شوند. نظر به اهمیت این موضوع، ما در قاصدک سعی کردیم تا با ایشان گفتوگویی داشته باشیم و یا دستکم از فعالیت دوستانمان در ستاد انتخاباتی ایشان گزارش تهیه کنیم. ولی این روزها اینقدر آقای احساسی و دیگر افراد ستاد سرشان شلوغ است که ما فقط توانستیم فعلا به یک خبر کوتاه اکتفا کنیم. شمارهی بعد سعی میکنیم گزارش کاملی از این ماجرا تهیه کنیم.
خلاصه، این هم از این شماره با کلی مطالب خواندنی. بخوانید تا رستگار شوید.