Issue 4
وحید هراتی
دانشجوی رشتهی فیزیک دانشگاه تورنتو
بهنود دو بار و شمس یک بار قبل از این برای سخنرانی به تورنتو آمده بودند. این بار هر دو با هم قرار بود بیایند آن هم به دعوت انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه یورک در مراسمی در دانشگاه تورنتو. حول و حوش ساعت ۶ بعدازظهر یک روز برفی، کمکم به جمعیتی که بیرون سالن منتظر بودند افزوده میشد. طبق روال معمول این سالها، میزی در بیرون سالن از طرف حزب کمونیست کارگری بود که بر روی آن جزوات و کتابهایشان را قرار داده بودند. ولی این بار با دفعات گذشته یک فرق داشت. چند دقیقهای از ساعت ۶ نگذشته بود که سروکلهی دو پلیس پیدا شد. دانشجویان یورک میگفتند برای کرایهی سالن و محیط بیرون آن پول دادهاند و به هیچ عنوان مایل نیستند کمونیستها در آنجا میزشان را بگذارند. به لحاظ قوانین دانشگاه حق با آنها بود و پلیس به کمونیستها گفت که میزشان را جمع کنند. کمونیستها به هیچ عنوان مایل به چنین کاری نبودند و ترجیح میدادند به جروبحث با پلیس بپردازند. آنها میگفتند که سالهاست روال این بوده که میزی بیرون جلسات بگذارند. میگفتند اینها تنها یک سری کاغذ هستند. چرا دانشجویان از این کاغذها میترسند؟ چند دقیقه بحث فایدهای نداشت. یکی از کمونیستها رو به مردمی که آنجا بودند کرد و با صدای بلند فریاد زد: «خجالت داره!»، «ایران چماقدارها جمع میکردند. این جا حزباللهیهای دانشجو»، «اینها میخواهند در مورد آزادی انتخابات صحبت کنند، بعد میز ما را جمع میکنند»، «پای این میزها خون داده شده»، «یک مشت آخوند» و .... صداهای پراکندهای در میان جمعیت در مخالفت با آنها شنیده میشد. تنها دوربینی که در آن لحظات از مردم و اتفاقاتی که میافتاد فیلم میگرفت، به قول بچههای دانشجو، مال خود کمونیستها بود. کمکم دو پلیس دیگر هم آمدند و مکالماتشان با کمونیستها لحن خشنتری گرفت. پلیس میگفت: «Either remove these stuff or I remove you». کمونیستها که دیدند از بحث کردن به جایی نمیرسند، گفتند که منتظرند ماشین بیاید تا کتابهایشان را جمع کنند. پلیس هم میگفت که دست کم این کتابها را فعلا روی هم بگذارید و جمع کنید ولی آنها اعتنایی نمیکردند تا سرانجام وقتی لحن پلیس جدیتر شد، دو سر میز را گرفتند و به بیرون از سالن بردند. جایی که سرمای هوا باعث شده بود کسی آنجا نباشد.
جلسه با نیمساعت تاخیر ساعت ۶:۳۰ شروع شد. حدود ۳۰۰ نفری آمده بودند که با احتساب بلیتهای ۵ دلاری برای دانشجویان و ۱۰ دلاری برای بقیه و هزینههای سفر سخنرانان و اجارهی سالن، یورکیها حدود ۵۰۰ دلار ضرر دادند. مجری مراسم، جلسهای را که «کنفرانس ایران و انتخابات مجلس هفتم» نامید، با تقاضای یک دقیقه سکوت برای هزاران نفری که بر اثر زلزلهی بم اکنون زیر خاک خفتهاند، آغاز کرد. سپس او با بیان اینکه دوربین نشریهی پیکروز تنها دوربینی است که برنامه را پوشش خواهد داد، از حاضرین در سالن خواست تا از دوربینهای خود استفاده نکنند. بعد مجری از شمسالواعظین خواست تا صحبت خود را آغاز کند. در حالی که شمس حتی اولین جملهی خود را تمام نکرده بود، یک نفر از میان جمع برخاست و گفت که میخواهد سوالی را از برگزارکنندگان برنامه بپرسد. این صحبت او با مخالفت مجری برنامه و اکثریت حاضرین در جلسه مواجه شد. اعتراض کننده اشارهای کرد به ماجرای پلیس و این که یک عده بیرون جلسه حبس شدهاند. در این زمان بود که حاضرین در جلسه با کف زدنهای مکرر مانع از شنیدن حرفهای او شدند. وقتی کف زدنها تمام شد، او دوباره به صحبتش ادامه داد و حاضرین هم دوباره کف زدن را شروع کردند. این اتفاق یکی دو بار دیگر هم افتاد تا اینکه فرد اعتراض کننده تصمیم گرفت سالن را ترک کند.
جلسه بعد از آن به آرامی با صحبتهای شمس و بعد از آن بهنود ادامه پیدا کرد. شمس به ذکر سه دیدگاهی پرداخت که این روزها دربارهی مسالهی انتخابات در ایران شکل گرفته است. دیدگاه اول متعلق به کسانی است که شرکت در انتخابات را یک وظیفهی شرعی یا ملی میدانند. دیدگاه دوم دیدگاه طرفداران تحریم انتخابات است. طرفداران این دیدگاه که جبههی ملی، بخشی از نیروهای ملی-مذهبی و سبزها را تشکیل میدهند، انتخابات را در نظام حاکم به رسمیت نمیشناسند و آن را به مانند تظاهراتی میدانند که حکومتها برای پشتیبانی از خود برگزار میکنند. اینان معتقدند که اصلاحطلبان باید از حاکمیت خارج شوند و قدرت را به کلی به محافظهکاران واگذارند. در این حالت محافظهکاران چون خود توانایی ادارهی کشور را ندارند، مجبور میشوند به نیروهای غیرخودی متکی شوند و در این زمان آنان میتوانند با طرح شرطهای لازم، امتیازهای خود را از محافظهکاران بگیرند. در غیر این صورت محافظهکاران به کشورهای خارجی چون آمریکا متوسل میشوند. دیدگاه سوم متعلق به حزب مشارکت، نهضت آزادی و روشنفکران دینی است. از لحاظ آنان با شرکت در انتخابات در بدبینانهترین حالت، حاکمیت دوگانهی کنونی ادامه مییابد. این اتفاق در نهایت به سود تحکیم نیروهای طرفدار دموکراسی و نهادهای مدنی در ایران خواهد بود و این موج سوم در آینده حرف آخر را خواهد زد. شمس در سخنانش یکی از بزرگترین موفقیتهای دولت خاتمی را اجازهی تشکیل حدود ۴۰۰۰ نهاد مدنی در ایران دانست.
بهنود در سخنان کوتاهی که داشت به پیچیدگی تصمیمگیری در مورد مسایل ایران اشاره کرد و اعلام کرد که هنوز در مورد شرکت کردن یا نکردن در انتخابات تصمیم خود را نگرفته است. او گفت ترجیح میدهد زمان بخرد و در هفتهی آخر تصمیم بگیرد. او از نگرانی خود نسبت به جامعهی به شدت غیرسیاسی شدهی ایران صحبت کرد و این که به نظر او برای در آمدن از این وضعیت نیاز به یک شوک است. بهنود گفت که شخصا طرفدار رفراندوم است، اما نمیداند که این اتفاق چگونه میتواند روی دهد. به نظر او هیچ نیروی سیاسی در کشور این توانایی را ندارد که نیروهای اجتماعی را برای شرکت کردن یا نکردن در انتخابات بسیج کند.
بعد از نیم ساعت سخنرانی هر یک، تنفس ۵ دقیقهای که در عمل به یک ربع تبدیل شد، اعلام گشت. طبق معمول مراسم با جلسهی پرسش و پاسخ ادامه پیدا کرد. حدود ده نفری که میخواستند سوال بپرسند، پشت میکروفونی که در وسط سالن قرار داده شده بود به صف ایستادند. مجری برنامه با ذکر این که فقط یک ساعت برای پرسش و پاسخ وقت باقی است، از سوالکنندگان خواست که فقط یک سوال و آن هم در ۳۰ ثانیه بپرسند. عجیب نبود که صدای اعتراض برخی از سوالکنندگان بلند شد. این که مگر در ۳۰ ثانیه اصلا چه میتوان گفت.
به هر حال پرسش و پاسخ آغاز شد. در میان سوال کنندگان دو سه نفری از کمونیستها هم بودند که نسبت به جمع شدن میزشان اعتراض داشتند. یکی از آنها از این که «دستههای چماقدار میز کتاب مخالفان را بهم ریختند» گله داشت. یکی دیگر خطاب به بهنود و شمس از آنان خواست «مردم را گول نزنند» و «برای شعور مردم احترام قایل شوند». وقتی در انتقاد به بهنود گفت که «خاتمی به ما آزادی نداد»، بهنود به سوی جمع برگشت که «من از این جمع میپرسم که اگر شما بیایید، آزادی میدهید؟» و آن وقتی بود که همه به نشانهی «نه» کف زدند. در میانهی مکالمات وقتی بهنود گفت که :«...رایی که ما و شما در دوم خرداد دادیم ...»، فردی از میان جمع، نگران قلب واقعیت، فریاد زد که «من ندادم». سپس بهنود به خونسردی گفت: «ولی من دادم.» اما از جالبترین صحبتهای حاضرین آنی بود که خطاب به سخنرانان از آنها خواست که بیشتر مطالعه کنند. به نظر او «شاید آنها احتیاج به مطالعهی بیشتر داشته باشند.» در جایی دیگر یکی از سوالکنندگان از شمس انتقاد کرد که چرا دولت خاتمی را «دموکراتیکترین» دولت تاریخ ایران نامیده است. شمس هم در جواب گفت: «وقتی حرف یک ربع پیش من که «پرپشتوانهترین دولت» بود را شما میگویید «دموکراتیکترین»، وای به حال اخبار ایران که به شما میرسد.» یکی دیگر از سوالکنندگان هم از اطلاع موثقاش در مورد گردش مردم ایران به عقاید چپ صحبت کرد.
یکی از پرسشکنندگان جوان دانشجویی بود که ترجیح داد وقت سوالش را به مزاح بگذراند. او با کنایه به «فرهنگ مخفی جوانان ایران» که در صحبتهای شمس به آن اشاره شده بود، از او پرسید که «آیا قاضی مرتضوی آدم خفنیه يا آدم ملوييه؟» این سوال هم فرصتی را فراهم کرد تا شمس چند خاطره از مرتضوی برای جمع تعریف کند. سپس آن جوان اشارهای کرد به بهنود و این که نسبت به دفعهی گذشته که به تورنتو آمده، «تپلتر» شده است و گفت که گویا زندان به او ساخته است. اندکی بعد همین نکته دستمایهی حرف یکی از معترضان شد که میگفت «ما را که به زندان میبردند دستهجمعی اعدام میکردند و شما بعد از زندان تپلتر شدهاید.»
مراسم با تاکید شمس بر اهمیت سنت در ایران پایان یافت. او به اشتباه اصلاحطلبان در دستکم گرفتن سنت اشاره کرد و گفت که آنان قدرت سنت و میزان نفوذ آن در میان مردم را درک نکرده بودند. محافظهکاران با اتکای به همین سنت توانستهاند عرصهی سیاست را فتح کنند. آنان تمامی مساجد، کل اوقاف و شبکهی اقتصادی آن، بازار، بنیاد مستضعفان و صندوقهای قرضالحسنه را در اختیار دارند. او گفت اگر چه ممکن است مردم ایران شب شعرشان را با اصلاحطلبان برگزار کنند، اما زندگی روزانهشان را با محافظهکاران تنظیم میکنند.