GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Jan 1, 2004

Issue 3


 نیما نخعی


از زمان انقلاب مشروطه تا کنون، ایران شاهد شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی متعددی برای دستیابی به دموکراسی بوده است. قرن بیست و یکم نیز در ایران با جنبش «دوم خرداد» آغاز گشت. جنبشی که هدف‌اش همانند اکثر حرکت‌های اجتماعی سده‌ی پیشین، برقراری دموکراسى بود. هدفی که صد سال همواره با جامعه‌ى ايران همراه بوده و دستیابی به آن به منزله‌ی رسیدن به آزادی تلقى شده است. در تاریخ بشر واژه‌ی «آزادی» بسیارتکرار شده است و شاید پاسخ به این سوال که «آزادی چیست؟» بدیهی به نظر بیاید. اما واژه‌ی آزادی در اصل به کلمه‌يی قراردادی بدل گشته که توضیح واحد و روشنی ندارد. واژه‌ای که ذهن آدمی را به سوی مفهوم مشخصی رهمنون می‌کند ولی هرگز به آن مفهوم عینیت نمی‌بخشد. آن چه که به گنگی معنای «آزادی» دامن می‌زند جایگاه ویژه‌ی مبحث آزادی در فرهنگ سیاسی، فلسفی و ادبی ایران و جهان است که باعث گستردگی تعاریف و برداشت‌های گوناگون از مقوله‌ی «آزادی» می‌شود. دیدگاه ها و مذاهب مختلف  هر کدام تعریف خاص خود را از مفهوم آزادی داده‌اند و پیوند دادن این تعاریف چندگانه، کاری دشوار به نظر می‌آید. برای مثال آنچه که مذاهبی چون اسلام و مسیحیت و یهودیت از مفهوم آزادی به دست می‌دهند،  آزادیى است که در چهار چوب قوانین الهی محدود شده است. در حالی که «آزادی» در اندیشه‌ی بسیاری از فلاسفه‌ی قرون شانزده و هفده در اروپا معنایی کاملا متفاوت دارد.  فیلسوفانی چون توماس هابس، جان لاک، نیکولو مکیاولی و ژان ژاک روسو مقوله‌ی آزادی را در چهار چوب قراردادهای اجتماعی تعریف می‌کنند. در نگرش این گروه از فیلسوفان، آزادی انسان محدود به ارزش ها و قوانین اجتماعی است. اما اندیشه‌ی دموکراسی «آزادی» را چگونه تعریف می‌کند؟
                
اندیشه‌ی دموکراسی دارای تاریخچه‌ی طولانی‌اى در فلسفه‌ی غرب است. پی‌اش در دولت شهرهای یونان باستان ریخته شد و از همان روزگار به عنوان یکی از مهمترین مبحث‌های فلسفی و راهکردهای اداره‌ی امور اجتماعی و سیستم حکومتی درآمد. اما آن‌چه در این جا به آن می پردازم جایگاه آزادی در دموکراسی‌اى است که آن را «دموکراسی نوین» می‌خوانم. «دموکراسی نوین» که متاثر از اندیشه‌ی جان لاک است، برای نخستین بار پس از انقلاب آمریکا و در قانون اساسی ایالات متحده بازتاب پیدا کرد. بزرگ ترین هدف این گونه دموکراسی برقراری شرایطی است که حکومت اکثریت و حقوق اقلیت را از طریق تاسیس مجلس قانون‌گذاری و موسسه‌يی که قوانین تصویبی را اجرا می‌کند، مهیا می‌سازد. اما برای بازگشت به پرسش اساسی‌ام درباره‌ی جایگاه و مفهوم مقوله‌ی آزادی دراندیشه‌ی دموکراسی با نگاهی شتابان به کتاب «Second Treaties of Governement» اثر جان لاک، نظریات وی را درباره‌ی مفهوم آزادی در «دموکراسی نوین» بیان می‌کنم.

جان لاک – فیلسوف انگلیسی قرن شانزده - در کتاب «Second Treaties of Governement» چگونگی رسیدن به دموکراسی را به تفصیل شرح داده است. وی تحلیل خود را با تشریح موقعیت انسان پیش از ورود به جامعه آغاز می‌کند. به عقیده‌ی لاک انسان فطرتا موجودی اجتماعی نیست و با اختیار و رضایت خود وارد جامعه می‌شود. انسان در صورت طبیعی «آزاد» است که برای بقای خود هرطور که صلاح دانست عمل کند. اما آزادی انسان در طبیعت محدود به «قانون طبیعت» است. «قانون طبیعت» قانونی است الهی که تنها هدف آن بقای زندگی انسان است و به انسان اجازه می‌دهد که با استفاده از کار خویش و منابع طبیعی موجود، وسایل بقای خود را فراهم سازد. علاوه بر این، «قانون طبیعت» برای انسان حق مالکیت نیز در نظر می‌گیرد. هر گاه انسان از بدن خویش که ملک مطلق اوست استفاده کرد و منابع خام طبیعی را برای بقای خویش متغیر ساخت، آن گاه وی بر آن منبع طبیعی «حق مالکیت» دارد. برای مثال اگر من زمین بایری را شخم زدم و در آن گندم کاشتم و حاصلش را برداشت کردم، آن گاه من بر گندم برداشت شده «حق مالکیت» دارم. یا اگر شما سیبی از یک درخت سیب چیدید، شما بر آن سیب «حق مالکیت» دارید زیرا در حقیقت «کار» خود را با «درخت» که منبع خام طبیعی است، آمیخته اید. در نتیجه براساس قانون طبیعت شما «مالک» آن سیب هستید.
      
به عقیده‌ی لاک، انسان برای حفاظت بهتر از «حق مالکیت» خود، با رضایت خود وارد جامعه می‌شود. در جوامع دموکرات، قانون، ضامن و حافظ «حق مالکیت» است و این قانون چیزی نیست جز «عقیده‌ی اکثریت شهروندان جامعه». در چنین جامعه‌يی، آزادی انسان به قوانینی محدود است که اکثریت شهروندان جامعه تعیین و تنظیم می‌کنند. بنابراین دراندیشه دموکراسی «خط قرمز آزادی» را اکثریت شهروندان جامعه مى‌كشند.

حالا که لاک سوال ما را درباره‌ی جایگاه آزادی در اندیشه‌ی دموکراسی جواب داد، من از او سوال می‌کنم که آیا به راستی آزادیى که حد و مرز داشته باشد، «آزادی» است؟  به نظر من آزادیى که اعمال و افکار انسان را محدود می‌کند، آزاديى برازنده‌ی بشر نیست. زیرا این گونه آزادی مقابل ذهن پرسشگر انسان قرار می‌گیرد. ذهنی که بی هراس و با عشق، هستی و نیستی را سوال می‌کند. خود را سوال می‌کند و تمام ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی را سوال می‌کند. آزادی خط قرمز و حد و مرز ندارد و اخلاق، ارزش ها و قوانین نمی‌توانند آن را محدود کنند. آن چه دموکراسی آن را آزادی می نامد، در حقیقت نوعی قانونمند‌ی‌ست که ملاک آن نظر اکثریت است.          



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive