Issue 3
یاسر کراچیان
چند دقیقه پیش که به تارنمای قاصدک سر زدم شمارنده عدد ۳۱۷۴ را نشان میداد. الان که دوباره سر زدم آن عدد شده بود ۳۱۷۵. یکی زیاد شده بود.
اصلا به این بابک باید بگویم این شمارندهى لامصب را بردارد. همهاش یا منم یا بقیهى بچههای نشریه. مدام به نشریه سرمیزنیم که ببینیم چند نفر نوشتههایمان را خواندهاند.
هر کس را میدیدم تبریک میگفت: « چه نشریهى قشنگی منتشر کردهاید!» وقتی میپرسیدم که از کدام مطلب نشریه بیشتر خوشش آمده، میگفت: «هنوز وقت نکردهام بخوانم. فعلا یک نگاه سرسری کردهام.» این عددی که شمارنده نشان میدهد، تعداد خوانندهها نیست. آن را فقط خدا میداند. این عدد چیز دیگری است.
یاد روزهای مدرسه افتادم. یادم میآید میگفتند كه هنر باید متعهد باشد. نویسندگی نیز. میگفتند در دنیا کلی آدم گرسنه وجود دارد و ما باید با هنرمان، با نوشتههایمان شکم آنها را سیر کنیم. بعد که کمی بزرگتر شدم، فهمیدم چه مزخرفاتی به ما درس میدادند. اصلا هنر یعنی همین که یک سطل رنگ برداری و هر طور خواستی بپاشی روی دیوار. بعد هم دیوار را از جایش جدا کنی و ببری در یک موزه به نمایش بگذاری.
نویسندگی یعنی با قلم، نشد با گچ، نشد با تُف برداری هر چه دلت میخواهد روی چند برگ کاغذ سرگردان، نشد روی دیوار یا دست گچ گرفتهى دوستت بنویسی. خوشت نیامد پارهاش کنی و دور بیندازی. باز هم به هر جا دلت خواست.
چه کسی مطالبم را بخواند، چه نخواند، من مینویسم. گور پدر هر چه شمارنده. مینویسم چون دوست دارم.