Issue 6
غزل مصدق
تورنتو
از چند ماه پیش شروع شد. بعد از انتخابات شهردار تورنتو. علی احساسی در ستاد انتخاباتی خانم باربارا هال در منطقه دان ولی ایست کار میکرد. برای این در این منطقه کار می کرد که کودکی اش را در این منطقه گذرانده بود. همان وقتی که به همراه خانوادهاش به عنوان مهاجرینی تازه وارد به این کشور آمده بودند. در همین منطقه هم به دبیرستان رفته بود و از همین منطقه به عضویت حزب لیبرال درآمده بود.
علی احساسی همانطور که در برگههای معرفیاش هم آمده و در مطبوعات فارسی زبان کانادا منتشر شده است، تحصیلاتش را در علوم سیاسی، اقتصاد و حقوق دنبال کرد و هم اکنون مشاور حقوقی-اقتصادی دولت انتاریوست.
اخیرأ پس از اطلاع از اینکه نمایندهی منطقه دان ولی ایست در مجلس قصد ترک پارلمان را دارد؛ علی احساسی، به تشویق گروهی از دوستان، تصمیم گرفت نامزد حزب لیبرال از آن منطقه شود که با توجه به سابقه وی دراین حزب منطقی مینمود.
علی میتوانست با توجه به تعداد بسیار زیاد ایرانیان ساکن منطقه؛ از حمایت هم وطنان خود استفاده کرده و به عنوان نمایندهی حزب لیبرال از منطقه دان ولی ایست تعیین شود. با توجه به اینکه دولت کانادا دولتی لیبرال است و اکثریت قریب به اتفاق سکنه دان ولی ایست هم لیبرال هستند برنده شدن کسی که به عنوان نماینده حزب لیبرال انتخاب شده، در انتخابات ملی، محرز مینماید.
اولین مشکل این بود که ایرانیان ساکن این منطقه (که تصور می کنم در مورد ایرانیان ساکن تمام مناطق هم صدق کند) هیچکدام عضو حزب لیبرال نبودند. نه که عضو حزب لیبرال نباشند عضو هیچ یک از احزاب کانادا نبودند و لزومش را نیز حس نمیکردند.
طبعأ اولین اقدام ستاد انتخاباتی علی احساسی از دری به در دیگر رفتن و ثبت نام ساکنین منطقه دان ولی ایست در حزب لیبرال بود٬ که بتوانند در انتخابات لیبرال حق رای داشته باشند. در این راه، مشکلات و مسایل فراوانی وجود داشت. یکی از مسالهسازان خود حزب لیبرال کانادا بود که در مراحل اولیه فرم را به آسانی در اختیار گروه قرار نمیداد. به این ترتیب که پنج فرم میداد و پر شدهاش را پس میگرفت تا پنج عدد فرم دیگر بدهد. همین شد که سرعت کار ستاد در ابتدا قادر به رقابت با لاکپشت هم نبود! هفتههای زیادی وقت اعضای گروه به پنج تا پنج تا فرم بردن و آوردن گذشت تا بالاخره فرم ها به تعداد مورد نیاز در اختیارگروه قرار گرفت.
مشکل بعدی که کلیدیترین و سختترین نیز بود، راضی کردن جمعیتی بود که از سیاست بد دیده و به همین خاطر از شهر و دیار خویش بریدهاند، به اینکه احزاب سیاسی در کانادا ربطی به روند سیاست در ایران ندارند. اکثر مردمی که به در خانههایشان میرفتیم، علاقهای به فعالیتهای سیاسی نداشتند چرا که به حق، «سیاست» در دایرهی لغاتشان شاید معنی سنگینتری داشت از آنچه هم اکنون در این جامعه به عنوان سیاست و فعالیت سیاسی شناخته میشود. شاید برای ما که در سابقه ذهنیمان طوماری از شهدای سیاسی ثبت شده است ، کلمهی حزب خاطرات تلخی را زنده کند که هرگز خواهان تکرارش برای خود و یا فرزندانمان نباشیم. سنگینی و تلخی این خاطره حتی مانع مشاهده آزاد است. مشاهدهی این که آیا مشارکت سیاسی در جامعه ای که اکنون در آن زندگی می کنیم از مشارکت اجتماعی جداست؟ و آیا دولت از فعالیت سیاسی ما آن هم فقط در قالب یکی از میلیون اعضای لیبرال چنان متضرر می شود که پایه های قدرتش سست میشود و تصمیم می گیرد ما و تمامی خانواده مان را نابود کند!؟... به تصور من علت تاکید اعضای ستاد آقای علی احساسی بر حزب لیبرال تنها گرایش نسبی ایرانیان به لیبرال نبود و اگر تاکید بر این حزب خاص انجام میشد صرفأ به این علت بود که بعد از استعفای آقای دیوید کلنت، از آن منطقه گشایشی صورت گرفته بود و این امکان را میداد که جمع ایرانی به این بهانه نمایندهای راهی مراجع عالی قانونگزاری کانادا کنند.
به هر ترتیب داوطلبانِ ستاد انتخاباتی با سختیهای فراوانی برای قانع کردن مردم دست به گریبان شدند. این داوطلبان معمولا بعد از ظهرها ساعت ۵ در شیرینی فروشی و کافی شاپ «باگت» در فرویو مال جمع میشدند، با هم قهوهای میخوردند و در گروههای دو یا سه نفری به ساختمانهای مختلف میرفتند. چون هدف اصلی جلب حمایت ایرانیان منطقه بود، ساختمانهایی مورد نظر بود که سکنه ایرانی بیشتری داشته باشد.
روزهای شنبه و یکشنبه معمولا تعداد داوطلبان به کمک زیاد میشد و به ۱۰ تا ۱۵ نفر میرسید. هفتههای آخر نیز تا ۳۰ داوطلب روزهای آخر هفته خود را در اختیار ستاد گذاشتند.
داوطلبان معمولا از اسامی که روی زنگ خانهها نوشته شده بود ایرانیان را شناسایی کرده و زنگ آنها را میزدند. اوایل بسیار سخت بود بهطوری که که بچهها با فروشندههای دوره گرد اشتباه گرفته میشدند و مردم تنها از گوشی میگفتند که علاقهمند نیستند و وقت نمیگذاشتند که باقی قصه را گوش کنند. اما کمکم به کمک رسانههایی مثل رادیو صدای روز، تلویزیون شهر ما، روزنامه پیک روز و شهروند و... خبر به گوشها رسید و برخوردها تغییر کرد.
حتی تعدادی از کسانی که به عضویت در میآمدند اعلام آمادگی برای هرگونه کمک هم میکردند. عدهای بزرگوارانه وقت خود را در اختیار ستاد قرار دادند و وظیفهی در جریان قرار دادن دوستان نزدیک و افراد فامیل خود را خود به عهده گرفتند. اینان تعدادی فرم تحویل میگرفتند وبه دیدار آشنایان میرفتند و آنها را هم عضو میکردند و فرمها را امضا شده تحویل میدادند.
تازه داشت عضوگیری روی روال میافتاد که فرصت برای عضوگیری تمام شد! (فکر می کردم زندگی هم همین باشد، تا می آییم یاد بگیریم چه کنیم تمام میشود و همین جاست کع پای استفاده از تجربیات پیشین به میان می آید. به همین خاطر خوشحالم که فعالیت این ستاد تجربهای پربها در اختیار جمع تازه شکل گرفته ایرانیان کانادا قرار داده است.)
یکی دیگر از دلایل سختی کاردر آن منطقه برای داوطلبان این بود که ایرانیان ساکن آن منطقه اکثرأ ایرانیان تازه وارد به کانادا بودند. چرا که به تجربه دیده شد، خانوادههایی که زمان طولانیتری در کانادا زندگی میکردند، واهمهای از عضویت در حزب لیبرال یا حمایت از یک ایرانی نداشتند.
به هر ترتیب در پایان مهلت مقرر در حدود ۱۱۰۰ نفر از منطقه به عضویت حزب لیبرال در آمدند که به دلیل تمرکز خاص بر ایرانیان تعداد قابل توجهی ازاین افراد ایرانی بودند. ای کاش همگی در روز انتخابات حضور پیدا میکردند!
رقیب انتخاباتی علی احساسی که درنهایت با سرافرازی از صندوق انتخابات در آمد، خانم یاسمین رتانسی از اسماعیلیان جنوب آفریقاست. همان طور که روزنامه شهروند نیز بالای آگهی علی چاپ کرده بود، زن فعالی است. وی از حمایت کامل مساجد و مجامع اسماعیلی و انجمن زنان مسلمان کانادایی برخوردار بود. شاید قضیه ما همان قضیه مرغ و تخم مرغ است. مراکز اجتماعی (کامیونیتی سنتر) نداریم که متحدمان کند تا بتوانیم از بین خود نمایندهای روانهی مجلس کنیم و نمایندهای نداریم که به ایجاد مراکز اجتماعی ایرانی پافشاری کند.
مقابل در ورودی سالن انتخابات چند فارسی زبان ایستاده بودند که کاغذهای فارسی در حمایت از خانم رتانسی به مردم می دادند و فارسی زبانانی که به حمایت از علی آنجا آمده بودند با توجه به شباهت اسم کوچک این خانم با اسامی فارسی به طبع گیج میشدند و می گفتند چرا به ما نگفتید که یک ایرانی دیگر هم در از این منطقه کاندید است؟
البته داوطلبان ستاد علی احساسی سعی در دورهکردن آنها داشتند و آنها هم در رودربایستی، مقابل بچه ها می گفتند: لطفا رای دوم خود را به خانم رتانسی بدهید ولی وقتی تنها میشدند رای اول را برای او میخواستند.
روز رای گیری ۲۸ مارچ ۲۰۰۴ برای ما ایرانیان مهاجر روزی تاریخی بود. نه تنها مهاجرین به کانادا که به تصورم برای هر ایرانی که قصد اقامت در جایی دیگر به غیر از ایران را دارد، روزی ماندگار خواهد بود. هر چند موفقیت مطلق به همراه نداشت ولی تجربه ای در اختیارمان گذاشت که اطمینان دارم به همین زودیها به کار خواهد آمد.
سخنرانی علی احساسی در قیاس با سخنرانی سه کاندیدای دیگر بیاغراق تحسین برانگیز بود. وی با تسلط کامل و به روشنی خود را معرفی کرده برنامههای مورد نظرش را برای حضار تشریح کرد. یادم به سخنرانی نیاز سلیمی در اجلاس جمعآوری کمک به زلزله زدگان بم افتاد که در معرفی علی احساسی به عنوان سخنگوی ستاد همیاری برای کمک رسانی به بم رو به حضاری که شهردار تورنتو و رهبر حزب ن.د.پ را هم شامل میشد گفت: «مادر ایران به چنین فرزندی افتخار خواهد کرد.» تصور می کنم یکی از دلایلی که طرفداران خانم رتانسی بدون وجود هیچ قراردادی، رای دوم خود را به علی احساسی دادند تاثیر گزاری به سزای سخنرانی وی بود.
همکاری گروه نیز عالی و کم سابقه بود. میدانم که سالهای بعد همه با افتخار به یاد خواهند آورد.
تعداد زیادی از داوطلبان در گروههای مختلف درحالیکه تیشرتها و دگمههایی با اسم علی احساسی به تن داشتند مشغول به کار بودند. عدهای در پای هر صندوق رای ایستاده بودند که به عنوان «ناظر» از تقلب جلوگیری کنند و از طرفی اگر کسی مشکلی برای رای دادن دارد برایش رفع نمایند. این عده که در سالن ورزش مدرسه بودند، از ساعت ۲:۳۰ که درهای حوزه باز شد تا ساعت ۷ که درها را بستند بی وقفه مشغول نظارت بر رایگیری بودند. عدهی دیگری تحت عنوان «مستقبل» با فلایر علی احساسی ایستاده بودند و به استقبال کسانی می رفتند که برای رایدادن به علی آمدهاند همچنین از باقی رایدهندهها میخواستند که لااقل رای دوم خود را به علی بدهند. عدهای تحت عنوان راننده کسانی را که به وسیله نقلیه دسترسی نداشتند، به حوزه رایگیری میرساندند و از حوزه به منازلشان برمی گرداندند و همچنین عدهای دردفتری که به محبت یکی از دوستان ایرانی در اختیار ستاد قرار گرفته بود، تمام روز نشسته بودند و به کسانی که هنوز برای رای گیری مراجعه نکرده بودند، تلفن میزدند و از ایشان درخواست می کردند که اگر وسیله ندارند، آماده باشند که کسی به دنبالشان برود.
گروه در آن روز به خصوص چنان یکپارچه و قوی عمل کرد که انگار سالهاست دراین زمینه فعالیت میکند.
نتیجه درست ۲ ساعت بعد از بسته شده درها یعنی ساعت ۹ شب اعلام شد. خانم یاسمین رتانسی با حدود ۸۰۰ رای انتخاب شد و ما هم موفق شده بودیم ۴۰۹ نفر را به پای صندوقها بکشانیم.
از جهاتی شاید حق خانم رتانسی بود که برنده باشد. وی سومین باری بود که از منطقه مشابه اقدام میکرد. در یکی از ادوار پیشین به عنوان نمایندهی لیبرال انتخاب شد ولی در انتخابات عمومی رد شد و در دیگری به دیوید کلنت باخت. در این انتخابات او مقدار زیادی از افراد هم دین خویش را عضو کرده بود و عده زیادی نیز زن مسلمان پاکستانی و هندی از انجمن زنان مسلمان کانادا توسط وی در حزب لیبرال کانادا ثبت نام شده بودند. وی همه را -که اکثرا مسن هم بودند- با اتوبوس به محل آورد. شاید نصف این اعضا با اسم یا معرفی آدرس اشتباه به آنجا آمده بودند که عدهی قابل توجهی از آنها حق رای نیافتند. ولی سماجت در هر کاری به نتیجه خواهد نشست. میتوان گفت عده افراد هندی و پاکستانی که طرفداران خانم رتانسی بودند، با عده ما قابل قیاس نبود. هرچند که خانم رتانسی عده زیادی را برای استقبال نگذاشته بود چون میدانست هر که با اتوبوس به حوزه میآید طرفدار وی است، صرفا همانطور که گفته شد، چند فارسی زبان را به مقصود گرفتن رای فارسی زبانان گذاشته بود.
رقیب دیگری که در این انتخابات شکست خورد آقای جان کسنجیان بود که موفق شد ۲۵ رای بیش از ما جمع کند و موفق نشد که برنده انتخابات باشد. به علت پشتیبانی شدیدی که کسنجیان از دولت فعلی انتظار داشت و همچنین هزینهای که وی متقبل شد، انتظار می رفت که رقیب قوی تری باشد.
با توجه به دشمنی دیرینه دو رقیب اصلی آقای کسنجیان و خانم رتانسی هر دو آنها برای اینکه آب به آسیاب دشمن نریخته باشند از اعضای خود خواستند که رای دوم خود را به علی احساسی بدهند. با استناد به این مثل که: «ز هر طرف که شود کشته، سود اسلام است!» دعوای آن دو نزدیک بود به شدت به نفع ما تمام شود چرا که رای دوم هر دو دسته به ما رفت و ما اگر تنها صد تا صدو چهل نفر بیشتر رای دهنده داشتیم نتیجه در کل به نفع ما تمام می شد.
... هر چه بود گذشت، پاول جاکوبللی؛ رهبر ستاد انتخاباتی و دوست علی احساسی میگفت: «اتفاقی که امروز در بین ایرانیان افتاد، سی سال پیش بین ایتالیاییها افتاده بود.»
عدهای تلاش خود را کردند و تصور نمی کنم کسانی که به بهترین قصد تلاش می کنند هیچگاه پشیمان باشند و فتح بابی شد برای عده که به هر دلیل این بار نتوانستند تلاش کنند.
تا شروعی باشد برای فعالیت های وسیع تر این جامعه مهاجر تازه شکل گرفتهی نوپا.
تنها دست مریزادی میماند به این وکیل جوان ایرانی-کانادایی، علی احساسی، و شجاعتی که به قدم گذاشتن در راه متحد کردن جمع ایرانیان ساکن تورنتو گذاشت.