GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Apr 1, 2004

Issue 6


 بهداد اسفهبد
 دانش‌جوی علومِ کامپیوترِ دانش‌گاهِ تورنتو

کتابِ خاطراتِ فرح پهلوی (دیبا) بالاخره در آستانه‌ی شروعِ بیست و پنچ‌مین سالِ تبعید منتشر شد.  این کتاب که بیش از ۴۰۰ صفحه در بر دارد تاکنون به زبان‌های فرانسوی، فارسی و انگلیسی منتشر شده است.  نسخه‌ی فارسیِ آن «کهن دیارا» و نسخه‌ی انگلیسی که از نسخه‌ی فرانسوی ترجمه شده است «An Enduring Love» نام دارد.

مقدمه‌ی کتاب به طرحِ لحظاتِ ترکِ وطن در ژانویه‌ی ۱۹۷۹ می‌پردازد و پس از آن، کتاب به ۵بخش تقسیم گشته که هر کدام به دوره‌ای از زندگیِ آخرین ملکه‌ی ایران می‌پردازد. بخشِ اول از دورانِ کودکیِ نگارنده شروع شده و تا جوانی و نهایتاً نامزدیِ او با محمد رضا شاه جلو می‌رود. بخشِ دوم به دورانِ پس از ازدواج، و خدماتِ فرهنگی و اجتماعیِ شه‌بانو می‌پردازد. از دهکده‌ای برای جذامی‌های بهبود یافته گرفته تا کانونِ پرورشِ فکریِ کودکان و نوجوانان، موزه‌ی هنرهای معاصر، رسیدگی به وضع کودکانِ یتیم و غیره همه در این بخش آمده است. بخشِ سوم با اطلاعِ فرح از بیماریِ شاه در سالِ ۱۹۷۷ شروع شده و پس از مختصر رسیدگی به مبارزاتِ انقلاب، تا لحظه‌ی ترکِ وطن پیش می‌رود. بخشِ چهار به زندگی یا آوارگیِ شاهنشاه و شه‌بانو در تبعید می‌گذرد که نهایتاً با درگذشتِ شاه به پایان می‌رسد و بخشِ آخر به دوره‌ی پس از فوتِ شاه می‌پردازد. در پایان بعدالتحریری چند صفحه‌ای و بسیار تندی آمده که از نظرِ لحن با کلِ متنِ کتاب در تناقض است. در این چند صفحه‌ی پایانی شه‌بانو به لیست کردنِ جنایاتِ رژیمِ آخوندی می‌پردازد و این‌که اکنون وقتِ آن است که برخیزیم و ....


آن‌جا که می‌گوید از انگیزه‌های اصلی‌اش در نوشتنِ کتاب، دو نوه‌ی کوچکش بوده‌اند، بسیار راست می‌گوید.  سخت بتوان گفت در متن دروغ یافت می‌شود، ولی بدونِ شک هر آن‌چه نویسنده می‌دانسته نیز گفته نشده است. برای یک ایرانیِ حتی از نسلِ اولِ بعد از انقلاب، کتاب به سختی ارزشِ تاریخی دارد، چرا که همان می‌گوید که از پدرانمان شنیده‌ایم، گیرم آب‌بسته‌تر.

شاید بگویند کتاب را می‌توان به عنوانِ «آن‌چه از دیدِ فرحِ آن‌روزگار دیده می‌شده» قبول کرد، اما با اندکی نگاه این امکان به کل رد می‌شود که تاکیدها و تکرارها در متن همه نشان از آن دارند که نویسنده تمامِ مدت به فکرِ اعلامِ وفاداریِ (بخوانید: قدرشناسیِ) خود نسبت به شاه، و درست جلوه دادنِ هر آن‌چه خود و همسرَش انجام داده‌اند می‌باشد. تا آن‌جا که از قدرنشناس شمردنِ کلِ ملتِ ایران نیز مضایقه نمی‌فرماید. یا آن‌قدر در تملق‌گویی از خود و همسرش غرق می‌شود که برای خواننده‌ی ناآشنا، وقوعِ انقلاب بسیار تصادفی و غیرِ منتظره می‌نماید. آن‌چه بیشتر به عنوانِ مخالفانِ شاهنشاهی نشان داده می‌شود «چپِ افراطی» است و به جز مختصر اشاراتی، کلِ جریانِ آخوندها تنها از سال ۱۹۷۷ به بعد مطرح می‌شود. در این مورد البته بعید نیست که واقعا آن‌چه از دیدِ خاندانِ سلطنت دیده می‌شده به همین حد ساده بوده باشد. در ضمن، به یاد دارد که در این ۴۰۰ صفحه می‌باید از تمامِ کسانی که زمانی به همسرش خدمت کرده‌اند یادی بکند، و از ایشان که خود را نفروختند تشکر کند. عجیب نیست که نامِ فروغ و سهراب را به عنوانِ شاعرانِ محبوبِ نویسنده، و تناولی و دیگران را به عنوانِ هنرمندانی که در افتتاحِ موزه کمک کرده‌اند، و کیارستمی را به عنوانِ کسی که سینما را اول بار در کلاس‌های کانونِ پرورشِ فکری شروع کرد می‌بینید، ولی نامی از زندانیانی چون شاملو و گلشیری و کلا این نسل پیدا نمی‌کنید.

فرح پهلوی که همسرِ خود را بخشاینده‌ترین حکم‌رانِ آن سرزمین نقاشی می‌کند، سخنی از زندانیانِ سیاسی به میان نمی‌آورد، گویی زندانی در کار نیست و نه زندانیی.  اندک دستگیری‌هایی که عنوان می‌کند، به ندانم‌کاری‌های ساواک واگذار می‌کند که با دخالتِ وی یا همسرش به آزادی انجامیده‌اند. تنها در یک جمله است که می‌گوید: «... اگر آنچه آن‌ها [روزنامه‌های غربی] می‌گفتند درست بود، هنوز بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ از مخالفانِ شاه در زندان‌ها بودند.  واقعیت این است که: هیچ‌وقت بیش از ۳٬۱۶۴ زندانیِ سیاسی نداشتیم. در نوامبرِ ۱۹۷۸ فقط ۳۰۰ نفر بودند، که همه سابقه‌ی جنایی داشتند.»  بله، ۳۱۶۴ در مقابلِ ۱۰۰٬۰۰۰ قابلِ صرف‌نظر است، اما به تنهایی؟ گمان نکنم. جمله به گونه‌ای نوشته شده است که روشن نیست در مقطعی از زمان ۳۱۶۴ زندانی بوده‌اند، یا در کلِ سال‌های سلطنت با هم! در این زمینه البته باید به نسخه‌ی فارسی نیز مراجعه کنم، ولی حتی اگر در آن نسخه روشن باشد، در نسخه‌ی انگلیسی چنین ابهامی به عمد یا سهو، وجود دارد.

وقتی کتاب را نه به عنوانِ سندی تاریخی، که به عنوانِ رمان بخوانید، قابلِ قبول‌تر می‌شود. حداقل غلوهای موجود کمتر جلوه می‌کنند. برای مثال، شه‌بانو تعدادِ نامه‌های دریافتیِ دفترِ خود را در حوالیِ دهه‌ی ۱۹۶۰ به طورِ متوسط در هر ماه ۸۰٬۰۰۰ بیان می‌کند، که با یک حسابِ ساده می‌شود در هر ماه، از هر ۳۰۰ نفر ایرانی یک نفرشان به ایشان نامه می‌نوشته. اضافه کنید به آن درصدِ سوادآموخته‌گان را که در آن سال‌ها بیش ‌از ۵۰٪ نبود. حال خود در موردِ صحتِ مدعا تصمیم بگیرید. در همین راستای رمان بودنِ کتاب است که به قولِ عباسِ میلانی، بسیاری از [اندک] حقایقِ پرارزشِ کتاب در پانویس‌ها پیدا می‌شوند. برای مثال در یک پانویس است که متوجه می‌شویم که در طولِ هشت سال بیماریِ تحتِ درمان و یک سال و نیم تبعید، شاه نهایتاً بدونِ وصیت‌نامه دنیا را ترک می‌کند و فرح است که وصیت‌نامه‌ی شاه را برای مردمِ ایران می‌نویسد!

آن‌چه بدونِ شک تازه و ارزشمند است زندگیِ کوتاهِ شاه در تبعید است که تا کنون به این دقت بررسی نشده بود. در همین زمینه است که سیرِ بیماریِ شاه، به لطفِ نامه‌ی فراوانِ یکی از اعضای تیمِ پزشکی، به تفصیل دنبال شده است.

در نهایت آن چه چندان غیرِ منتظره نیست، کوتاهیِ بخشِ پایانی و به عبارتی پایانِ کتاب با پایانِ عمرِ شاه است. اگر چه در همین کوتاه، فرح پهلوی جلوه‌ای از خود و فرزندش، «شاهِ فعلی»، به تصویر می‌کشد که گویی از ۱۹۸۰ تا به امروز همواره کلیه‌ی نیروهای مخالفِ رژیمِ آخوندی را رهبری کرده‌اند و می‌کنند، که برای خواننده‌ی ایرانی نیازی به توضیح ندارد.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive