Issue 6
باب دیلن
ترجمه: بهداد اسفهبد +
به مناسبتِ حضورِ به یاد ماندنیِ باب دیلَن در تورنتو در نوروزِ سالِ جدید.
نامم مهم نیست
سنم چه اهمیت دارد
جایی که ازش میآیم
نافِ آمریکا نام دارد
آنجا درس خواندم و بزرگ شدم
و قوانینی که بر گردن میگذارد
و سرزمینی که در آن زندگی میکنم
خدا را طرفِ خود دارد.
کتابهای تاریخ تعریف میکنند
خوب تعریف میکنند
سوارهنظام حمله کرد
سرخپوستها شکست خوردند
سوارهنظام حمله کرد
سرخپوستها مردند
کشور هنوز جوان بود
خدا را طرفِ خود بردند.
جنگِ اسپانیا و آمریکا
زمانش سپری گشت
و جنگِ داخلی هم
زود به تاریخ پیوست
مجبور بودم حفظ کنم اما
نامِ قهرمانان را
با تفنگ در دستانشان
و خدا طرفِ آنها.
جنگِ جهانیِ اول، بچهها
آمد و رفت
علتِ جنگیدن را اما
نفهمیدم هیچوقت
اما یاد گرفتم که بپذیرمش
بپذیرم با افتخارِ بیانتها
چون مردهها را نمیشماری
وقتی با شماست خدا.
وقتی جنگِ جهانیِ دوم
پایان یافت هم
آلمانها را بخشیدیم
و دوست شدیم با هم
گرچه شش میلیون کشتند
در کورهها برشته کردند
آلمانها هم حالا
خدا را طرفِ خود داشتند.
در تمامِ طولِ عمرم آموختم
که متنفر باشم از روسها
اگر جنگِ دیگری بیاید
باید بجنگیم با آنها
ازشان متنفر باشم و بترسم
و فرار کنم و مخفی شوم
و همه را شجاعانه بپذیرم
که با من است خدایم.
ولی حالا سلاح داریم
سلاحِ شیمیایی
اگر مجبور به استفاده شویم
میکنیم بی هیچ پروایی
با یک فشارِ دکمه
و شلیک به آن سرِ دنیا
و هیچوقت سوال نمیپرسی
وقتی خداست با شما.
در ساعاتِ سیاهِ بسیار
فکر کردهام با خود
که عیسی مسیح
با یک بوسه فروخته شد
اما جای تو نمیتوانم فکر کنم
خودت باید تصمیم بگیری حالا
که آیا ایسکاریِتِ یهودا هم
طرفِ او بود خدا؟
حالا که دارم میروم
حاصلش خستگیست
احساسِ گیجیای که میکنم
زبان قادر به بیان نیست
سیلِ کلمات سرم را پر میکند
و به زمین میریزد
که اگر خدا طرفِ ماست
جنگِ بعدی را متوقف خواهد کرد.