Issue 2
مهرآفرين حسينی
از دورها
صدايم كرده
بارها
رهايم كرده...
ماندم و باز صدايم كرده
از پس سطرها
بر سر انگشتانم،
قطره قطره
نشانده
مرا بر ابر بيتی كه قرارم هم نبود
رعدی از خطوط
قراری بر
"ابر بيتی كه قرارم هم نبود".
صدا ، صدا
از پس آهها
شكافته لبم
به "باشد" هوسی،
شكفته از شكاف لبم
هر دمی
هميشه
"هان" بی نفسی.
نشانده مرا
از شتاب
روز،
شب
رها رها ...
ديدهام آن گاه
در پس پلکهای هوا
من دستهای خود را،
رسته،
شسته خطوطشان
باران نورسی.
خلاصم كرده،
من،
نرفتم.
ماندم تا صدايم بكند باز.
از خود
بركشدم
به خود، حلقهای.
به تنم،
بتنم
پيلهای
از او
تنها...