GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Jun 1, 2005

Issue 20


 ترجمه از مهرآفرین حسینی
 دانشجوی روان‌شناسی دانشگاه تورنتو

آن چه در زیر می‌خوانید ترجمه‌ی بخشی از گزارش دکتر جورج پرکوویچ -نایب رئیس تحقیقات در مرکز Carnegie Endowment برای صلح بین‌المللی- به کمیته‌ی روابط خارجه در مجلس سنای آمریکا در مورد برنامه‌ی هسته‌ای ایران است. متن کامل این نشست کمیته را می‌توانید در سایت مجلس ایالات متحده‌ی آمریکا مطالعه کنید.

از لحاظ سابقه‌ی کاری، من نایب رییس تحقیقات در مرکز Carnegie Endowment برای صلح بین‌المللی هستم. در ۲۳ سال گذشته، بیشتر فعالیت‌های من متمرکز بر تحلیل مسایل مربوط به سلاح‌های هسته‌ای در ایالات متحده، شوروی، هند، پاکستان و ایران بوده است. من تحقیقات زیادی درباره‌ی مسایل هسته‌ای کرده‌ام و با تعدادی از نهادهای دولتی آمریکا درباره‌ی سیاست‌هایی که باید در برابر این مسایل اتخاذ کنند، مشاوره کرده‌ام. اخیرا من و همکارانم در Endowment ، کتابی به نام «توافق جهانی: یک استراتژی برای امنیت هسته‌ای» را انتشار داده‌ایم که مجموعه‌ی کاملی از سیاست‌های پیشنهادی را برای مقابله با اصلی‌ترین موانع توسعه‌ی هسته‌ای، از جمله ایران، تشکیل می‌دهد. من از سال ۱۹۹۷، سه بار به ایران سفر کرده‌ام، بار آخر مارچ همین سال، و برخوردهای بسیاری با دولت‌مردان و پژوهش‌گران ایرانی از طریق مکالمات Track II داشته‌ام.

زمینه‌ی تصمیم‌گیری در ایران

بر اساس بازدید اخیرم از تهران و برخوردهای مداومم با دولت‌مردان و پژوهش‌گران ایرانی، دید خود را از زمینه‌ایی که در آن رهبران ایرانی تصمیم می‌گیرند که چگونه سیاست‌های هسته‌ایی و دیگر مسایل مربوط به آن را هدایت کنند، ابراز می‌کنم. باید اعتراف کنم که این دیدگاه‌ها که از برخوردهای من با نخبگان در تهران از مشاوران گرفته تا سیاست‌مداران محافظه‌کار، پژوهشگران تحصیل‌کرده‌ی غرب، دانشجویان، اصلاح‌طلبان و دولت‌مردان کنونی نشأت گرفته، دارای محدودیت‌هایی هستند. نتیجه‌ی کلی من این است که تصمیم‌گیرندگان داخل ایران احساس می‌کنند که وضعیتشان هنوز خیلی نامناسب نیست.

گرانی نفت درآمد ملی را بسیار افزایش داده و به دولت اجازه داده است که نارضایتی عمومی را تحت کنترل درآورد. ساختار زیربنایی بهتر شده است و پارک‌ها و مکان‌های عمومی به خوبی نگهداری می‌شوند. خیابان‌های تهران مملو از فعالیت‌های تأسیساتی هستند. مغازه‌ها پر از کالاهای برقی وارداتی هستند. ترافیک وحشتناک است، حتی با وجود اضافه شدن بزرگراه‌های اساسی و یک مترو. بازرگانان جوان به آینده‌ی اقتصادی خود مثبت می‌نگرند، با وجود آن که دلشان می‌خواهد که یک سری اصلاحات اقتصادی به اجرا درآیند. بله، مردم از دولت و اقتصاد شکایت می‌کنند، به مانند خیلی از جوامع دیگر، ولی در عین حال این احساس آگاهی وجود دارد که شرایط از این که هست خیلی بدتر می‌توانست باشد.

برکناری صدام حسین از قدرت در عراق و شکست طالبان در افغانستان، احساس امنیت را در ایران بالا برده است. نمی‌توان اهمیت خاطرات ناخوشایند هشت سال جنگ با عراق را نادیده گرفت. بسیاری از خانواده‌های ایرانی خسارات زیادی از جنگ دیده‌اند و ترس از استفاده‌ی عراق از سلاح‌های شیمیایی را چشیده‌اند. در اطراف دانشگاه تهران، دیوارها پوشیده است از پوسترهایی که عکس‌های دلخراشی از قربانیان جنگ را نشان می‌دهند -تقریبا بیست سال پس از آن که خصومت‌ها پایان یافته است. ایرانی‌ها از سرنگونی صدام و رژیمش خشنودند. طالبان هم بسیاری از ایرانی‌ها را با ایدئولوژی خشونت‌آمیز فرقه‌ای سنی‌اش ترسانده بود. ایرانی‌ها احساس می‌کردند (می‌کنند) که سنی‌های تندرو، از جمله اسامه بن لادن، تروریست هستند و ایران -شیعیان- بیشتر در تیررس حملات آنان قرار دارد، تا آمریکایی‌ها. به همین دلیل از دخالت آمریکا در افغانستان استقبال شد.          

در نتیجه‌ی جنگ‌های افغانستان و عراق و مبارزه‌ی گسترده‌تر آمریکا برای دموکراسی، ایرانی‌ها احساس می‌کنند که شیعیان در بهترین موقعیت برای محافظت از حقوقشان به عنوان یک اقلیت سرکوب‌ شده قرار دارند. عراق اکنون در دست شیعه‌هاست (اکثریت در آن‌جا)، ولی حتی در جاهایی که شیعیان در اقلیت هستند، مانند افغانستان و عربستان صعودی، دارند فرصت‌های بیشتری برای شرکت در سیاست و محافظت از حقوقشان به دست می‌آورند. درک کلی این است که تاریخ دارد برای آن‌ها در مسیر سودمندی حرکت می‌کند.

علی‌رغم سرانجام خوب شیعیان در عراق، توجه به این نکته مهم است که ایرانیان از آشفتگی‌ها و خونریزی‌های عراق درس احتیاط می‌گیرند: اگر عراق مصداق تغییر رژیم وحرکت انتقالی به سوی دموکراسی است، مصداقی وحشت‌آور است.  ایرانی‌ها با توجه به مورد عراق خطر درگیری‌های فرقه‌ای را برای خود پیش‌بینی نمی‌کنند -ایران خیلی یک‌دست‌تر است- بلکه بیشتر خطر خونریزی‌های پارتیزانی و هرج‌ومرج‌هایی یادآور سال‌های اوایل انقلاب را در پیش روی خود می‌بینند.

درک کلی که از موارد فوق به دست می‌آید این است که ایرانیان نمی‌خواهند قایق سیاست را دچار نوسان کنند -شاید کمی تکانش بدهند، در بهترین حالت به اندازه‌ای که برای بیرون انداختن مقام رهبری از قایق کافی باشد، ولی نه آن‌قدر که واژگونش کنند. این ترس از واژگونی، از تغییرات اساسی سیاسی به مقامات قانونی انگیزه می‌دهد. طبقه‌ی متوسط مردم این را درک می‌کنند و به سادگی از سیاست فاصله می‌گیرند و انتظاراتشان را پایین می‌آورند. خونریزی و هرج‌ومرج‌های عراق نشان می‌دهد که همه چیز چقدر می‌توانست بدتر باشد و مردم را وامی‌دارد که به تغییرات صلح‌آمیز تدریجی دل ببندند. در واقع انقلاب خود ایران نشان می‌دهد که چقدر چیزها بدتر می‌توانست باشد. بیشتر شهرنشینان خوش ندارند که ایران به چشم یک مملکت منفور دیده شود -این مسئله به طور فردی به سود آن‌ها نیست چرا که آزادی حرکت و فرصت شرکت در زندگی بین‌المللی را از آنان می‌گیرد. آن‌ها «ملاها» را برای این کمبود سرزنش می‌کنند. فساد همیشه نفرت‌آور است ولی وقتی رهبران مذهبی باعث این فساد هستند، ریاکاری این مقصرین شدت زخم را دو برابر می‌کند. با وجود این، اگر انتخاب بین سیستم کنونی یا دگرگونی سیاسی باشد، مردم سیستم کنونی را ترجیح می‌دهند با امید به این که یک رهبر جدید کارکرد آن را بهتر خواهد کرد.

بیشترین ترسی که اغلب کسانی که طرف صحبت من بودند ابراز داشتند، ترس از محافظه‌کاران افراطی وابسته به گاردهای انقلابی و حزب‌های به قدرت رسیده در مجلس بود.  این عناصر، که بسیاری از آن‌ها رزمندگان سابق جنگ عراق هستند، از نظر مالی و عقیدتی به حکومت نیمه استبدادی وابسته هستند. آن‌ها از انزوای اقتصادی ایران منفعت می‌برند و باز شدن درهای اقتصادی و سیاسی ایران به روی رقابت بین‌المللی به زیانشان خواهد بود. یک مثال از طرز تفکر و خواست‌های این گروه تصرف فرودگاه جدید امام خمینی در روز بازگشایی توسط گاردهای انقلابی بود. این حرکت به نظر می‌رسید که با انگیزه‌ی مالی صورت گرفته بود - تصرف‌کنندگان می‌خواستند که درآمد ناشی از خدمات فرودگاهی را به دست آورند- ولی ناتوانی حکومت درحل کردن این مسئله برای حدود ده سال نشان دهنده‌ی قدرت محدود نه تنها دولت انتخابی که هم‌چنین رهبری مذهبی است. این فرودگاه هنوز خالی و بدون استفاده افتاده است.

هم‌اکنون ایرانیان از ناسازگاری جو بین‌الملل با آمریکا خوشنود و آسوده‌خاطر هستند. آن‌ها از ورود دیدارکنندگان آمریکایی استقبال می‌کنند و از «آمریکا» تمجیل می‌کنند، اما از احتمال برخورد خشونت‌آمیز دولت آمریکا در قبال ایران به شدت نگران هستند. آگاهی از ناخشنودی جامعه‌ی بین‌الملل نسبت به سیاست‌های خشونت‌آمیز آمریکا، هراس ایران را از حمله‌ی آمریکا کاهش می‌دهد. ایرانیانی که از لحاظ عقیدتی کمی لیبرال‌تر هستند، بر این باورند که حمله‌ی نظامی آمریکا مردم ایران را حول حاکمیت متحد می‌کند. چنین اتحادی در نهایت برنامه‌ی اصلاحات، از جمله تلاش برای محدود کردن نقش رهبر مذهبی غیرمنتخب، را به تعویق می‌اندازد.

در نهایت بر اساس آن چه گفته شد، مقامات ایرانی در درجه‌ی اول «مسایل هسته‌ای» را نمادین می‌پندارند. این البته از اهمیت این نگرش کم نمی‌کند. در ایران، همانند سایر کشورها، مسایل هسته‌ای امری مختص به نخبگان است. نگرانی‌های عامه‌ی مردم بیشتر در مورد مسایل روزانه و لحظه‌ای‌تر است. ولی برای نخبگان، مسایل هسته‌ای با تجدد، دلاوری، برتری ملی و مبارزه با سیاست مستعمراتی هم‌سنگ می‌شود. مقامات ایرانی اصرار دارند بگویند که آن‌‌ها تکنولوژی هسته‌ای را برای اهداف صلح‌جویانه، هم‌گام با مقررات NTP می‌خواهند. بیشتر مناظرین در ایران معتقدند که سلاح‌های هسته‌ای فایده‌ی چندانی برای ایران ندارند، ولی ایران باید تکنولوژی هسته‌ای را برای متجدد شدن به دست آورد. این یک تحلیل خیلی دقیق نیست، بلکه بیشتر هم‌سنگ قرار دادن تکنولوژی هسته‌ای با تجدد است -تکنولوژی هسته‌ای ثابت می‌کند که یک جامعه باهوش و پیش‌رفته است. تلاش‌هایی که برای جلوگیری از ایران برای به دست آوردن تکنولوژی هسته‌ای می‌شود، به عنوان یک تبعیض استعماری قلمداد می‌شود، تلاشی برای بازداشتن ایران از تبدیل شدن به کشوری پیش‌رفته. این که به نظر می‌رسد آمریکا و اسراییل موجبان این اتهام بر علیه ایران هستند، این احساس را عمیق‌تر می‌کند که مسبب این نزاع همان خصومت ریشه‌ای علیه ایران است، و نه نگرانی‌های خاص در مورد یک سری از فعالیت‌های داخل ایران. مقامات ایرانی به زرنگی از این موضوع استفاده می‌کنند و با دادن پیشنهاداتی مبنی بر بازرسی دوباره از فعالیت‌های هسته‌ای‌شان، سعی دارند ثابت کنند که ایران بر طبق مقررات عمل می‌کند. رد شدن این پیشنهادات مدرکی است که قطب آمریکا-اسراییل قصد دارد که به هر نحو ایران را عقب‌مانده نگاه دارد و پیشنهادات ایران تغییری حاصل نمی‌کند.

توضیحی که در مورد سیاست‌های موبوط به مسایل هسته‌ای در ایران داده شد، این امکان را رد نمی‌کند که آنانی که در اصل سیاست‌ها و پیشرفت‌های تکنولوژیک ایران را می‌گردانند، برنامه‌های استراتژیک دقیقی برای استفاده از یک سلاح هسته‌ای دارند. نکته این است که چنین بحث‌هایی در گفتمان‌های سیاسی مربوط به این مسایل و در مذاکراتی که با EU-3 انجام می‌شود، مطرح نمی‌شوند. من به متخصصان ایرانی یاد‌آوری کرده‌ام که شواهد نشان می‌دهند که کشورشان سعی دارد حداقل توانایی ساختن سلاح‌های هسته‌ای را به دست آورد و پرسیده‌ام:«این توانایی چه فایده‌ای برای امنیت شما دارد؟» آن‌ها معمولا جواب می‌دهند که توانایی ساختن یک بمب کافی است تا هر یک از دشمنان منطقه‌ای ایران را از تهدید نظامی بترساند. آن‌ها خاطرنشان می‌کنند که هیچ‌کس ژاپن را به حمله‌ی نظامی تهدید نمی‌کند، چرا که ژاپن می‌تواند پلوتونیوم تولید کند، ذخیره‌ای از این ماده دارد، و دارای هر نوع امکانات موشکی است. ایرانی‌ها می‌گویند که آن‌ها فقط می‌خواهند همان حقوقی را داشته باشند که ژاپن با رعایت مقررات به دست آورده است.

آن چه که گفته شد تصویری از زمینه و شرایطی به دست می‌دهد که ایرانیان در آن تصمیم خواهند گرفت که برای رسیدن به منافعشان چه نتیجه‌ای از این مذاکرات باید بگیرند. ولی یک نکته‌ی فنی دیگر باید ذکر شود. توجه منفی، فشارها و خطر انزوایی که رهبران ایرانی بر سر مسایل هسته‌ای در دو سال گذشته تجربه کرده‌اند، آنان را بسیار لرزانده است. آن‌ها نمی‌خواهند که مسئله به شورای امنیتی سازمان ملل رجوع داده شود، تا حدی به خاطر این که برایشان تحقیرآمیز است -توهینی است به عرق ملی و به حفاظت رهبریت از منافع ملی. مطرود شدن برای ملتی به بزرگی پرشیا -ایران- یک شکست اساسی خواهد بود.

بنابراین رهبران ایرانی خود را در مسابقه‌ای بر سر مطرود شدن با آمریکا می‌بینند. ایران می‌بازد اگر آمریکا جامعه‌ی بین‌المللی را برای طرد کردن ایران با خود متحد کند، ایران می‌برد اگر بتواند میان آمریکا (و اسراییل) و جامعه‌ی بین‌المللی جدایی بیندازد. اتحادیه‌ی اروپا این‌جا بازیگر محوری است. هر کس که اتحادیه‌ی اروپا را به سوی خود بکشد می‌برد، چرا که یک قطب آمریکا-اتحادیه‌ی اروپای متحد به احتمال بسیار زیاد روسیه را هم به سوی خود می‌کشد و می‌تواند ایران را منزوی کند. در حالی که اگر اروپا از آمریکا رو برگرداند، ایران مطرود نخواهد شد. ایرانیان احساس می‌کنند که اگر آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا جدا شوند، آنان عاقبت می‌توانند با آمریکا به توافقات بهتری برسند تا آن که آمریکا و اروپا در طرد ایران متحد شوند.      

پس آمریکا باید چه کند؟

روشن است که سیاست آمریکا در برابر ایران در ۲۶ سال گذشته موفق نبوده است. اگر این طور نبود، شما الان در حال شنیدن این گزارش نبودید. اگر ما سیاست‌هایمان را به همان منوال گذشته ادامه دهیم، به طور قطع با شکست مواجه خواهیم شد. برای ایجاد تغییر در ایران، سیاست‌های آمریکا هم باید تغییر کند.

شکست اصلی در وادار کردن شعبه‌های اجرایی و قانونی به پذیرفتن این امر است که چیزی بیش از تحریم، زبان خشونت‌آمیز و تهدید و زور برای وادار کردن مقامات ایرانی به تغییر در رفتارشان مورد نیاز است. سیاست‌های آمریکا که معمولا حول محور تحریم‌های تایید شده از طرف کنگره می‌گردد، بر پیدا کردن راه‌هایی برای به وجود آوردن رنج و خسارت برای ایران متمرکز هستند. ولی ایران، همانند هند در بسیاری جهات، خیلی بزرگ‌تر، قابل‌تر، مغرورتر و مهم‌تر از این است که آمریکا به تنهایی بتواند او را به تغییر رفتار مجبور کند. بگذارید صریح بگویم: حالت ایده‌آل این بود که آمریکا بتواند ایران را مجبور به تغییر رفتار تهدید‌آمیزش بکند. ولی در واقعیت ما باید با شرمندگی اعتراف بکنیم که این شرایط ایده‌آل وجود ندارند. یک برخورد واقع‌گرایانه‌تر ضروری است.

تغییر دادن سیاست‌های آمریکا باید با آگاهی به دو نکته‌ی کلیدی انجام پذیرد. اول آن که آمریکا نمی‌تواند به تنهایی رهبران ایرانی را حاضر به تغییر در رفتارهای بسیار تهدید‌آمیزشان بکند. ما به همکاری حداقل اروپا، اسرائیل و در منطقه‌ی هسته‌ای، روسیه هم نیاز داریم. دوم آن که تحریم‌ها، تقبیح‌ها و دیگر شکل‌های اجبار کافی نیستند.

اجبار یک‌سویه بر علیه ایران موفق نیست به دلایلی که در استراتژی جدید باید در نظر گرفته شوند. ایران در حال حاضر بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین حکومت اسلامی در خاورمیانه است و در واقع هویت ملی پرافتخارش به خیلی پیش‌تر از اسلام باز می‌گردد. پهناوری و شکوه پرشیا، ایران را در برابر استهزای آمریکا مصون می‌کند. ولی همین هویت ملی، ایرانیان را از منفور بودن بیزار می‌کند. هم‌اکنون آمریکا (همراه با اسرائیل) استهزاکننده‌ی اصلی است که باید در برابرش مقاوت شود. ولی چون آمریکا برای خودش به اندازه‌ی کافی طرفدار پیدا نکرده، تهدیدش برای منفور کردن ایران نزد ایرانیان خریدار ندارد. یک استراتژی موثرتر آنی است که روی هویت ملی انگشت می‌گذارد، ولی در عین حال همکاری جهان را که برای منفور کردن ایران، در صورت رفتار تهدید آمیز از سوی آن، ضروری است،  به خود جذب می‌کند.

چون تهدید به منزوی کردن ایران راه حل کلیدی است، آمریکا به روشنی باید استراتژی‌های خود را با حکومت‌هایی که برای برقراری این انزوا لازم هستند هماهنگ کند. اتحادیه‌ی اروپا و آمریکا، به اضافه‌ی روسیه، باید به یکدیگر به طور متقابل متعهد شوند که هیچ‌کدام از خواست خود مبنی بر جلب رضایت ایران برای طرح یک برنامه‌ی نیروی هسته‌ای که سوختش از خارج از کشور تامین شود و از غنی‌سازی اورانیوم و جدا سازی پلوتونیوم اجتناب می‌کند، عقب ننشینند. این خط‌کشی باید غیر قابل حرکت باشد. بعد از رسیدن به چنین توافقی، اتحادیه‌ی اروپا، آمریکا، و روسیه باید حاضر باشند که با یکدیگر همکاری کنند تا به روش‌های خلاق ایران را به چنین طرحی تشویق کنند و او را از دنبال کردن سیاست‌های هسته‌ای خطرناک بترسانند و منصرف بکنند. اگر ایران یک جبهه‌ی اتحادیه‌ی اروپا-آمریکا -روسیه‌ی متحد را در برابر خود ببیند، عاقبت به این نتیجه خواهد رسید که منفعت در پذیرفتن این پیشنهادات است تا تحریم شدن توسط آمریکا، اروپا، روسیه و حکومت‌های دیگری که به آنان خواهند پیوست.

بزرگ‌ترین چیزی که سد راه این استراتژی می‌شود، عدم رضایت آمریکا برای دادن این قول به اروپایی‌ها است که در ازای تعهداتی که ایران در صورت پذیرفتن این مذاکرات مجبور به اجرایشان خواهد بود، برای ایران پاداش مثبتی به وجود خواهد آورد. (همه می‌دانند که واشنگتن برای تنبیه کردن همیشه آماده است.) در این برهه‌ی زمانی، مساله این نیست که آیا آمریکا حاضر به مذاکره‌ی مستقیم با مقامات ایرانی هست یا نه. بلکه مساله این است که آیا واشنگتن این فرض منطقی را می‌پذیرد که مذاکره - دادن و گرفتن- با مقامات مشروطه‌ی کنونی در ایران یک ضرورت است، یا نه. اروپایی‌ها می‌توانند مذاکرات را انجام دهند، ولی اگر آمریکا مایل نباشد که پاداش مثبت برای ایران به وجود آورد، مذاکران اروپایی دست‌بسته می‌مانند و مقامات تصمیم‌گیرنده در ایران قادر به سنجش درست این مساله نخواهند بود که آیا منافعشان در این مذاکرات حفظ خواهد شد یا نه.

در حالی که آمریکا، اتحادیه‌ی اروپا (و روسیه در حالت ایده‌آل) باید به طور مشترک به یک رشته از پاداش‌ها و تنبیهات مشخص برسند، عناصر مرکزی بدیهی هستند:

- ایرانی که امنیت همسایگانش را تهدید نمی‌کند، خودش باید از امنیت خودش مطمئن باشد: آمریکا باید مشخص کند که اگر و وقتی ایران از کمک به تشکلاتی که از روی عمد افراد غیر نظامی را مورد تهاجم قرار می‌دهند و هم‌چنین از دنبال کردن تکنولوژی‌هایی که برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای حیاتی هستند، دست بردارد، آن وقت آمریکا مانند اتحادیه‌ی اروپا و دیگر کشورهای مربوطه، به ایران اطمینان خواهد داد که به خواست‌های امنیتی‌اش احترام خواهد گذاشت - علی‌رغم حمایت همیشگی‌مان از خواست مردم ایران برای برقراری یک حکومت کاملا مردمی.

- ایرانیان هم‌چنین می‌خواهند که از لحاظ تکنولوژیکی پیشرفته‌ترین کشور در میان همسایگانشان باشند. آمریکا، اتحادیه‌ی اروپا، روسیه و دیگر کشورها باید نشان بدهند که از بلندپروازی‌های ایران در پیشرفت تکنولوژیک حمایت می‌کنند. آن‌ها هم‌چنین باید پیشنهادات چشم‌گیری برای همکاری تکنولوژیکی با ایران بدهند که در صورت منصرف شدن ایران از به دست آوردن تکنولوژی‌های هسته‌ای که جهان را به ناامنی می‌کشاند، به اجرا درآیند.

-ایرانیان -افراد دولتی و غیر دولتی- احساس می‌کنند که آمریکا قصد دارد که ایران را ملتی عقب‌مانده نگه دارد و بدین شکل انتقام خود را برای جریان گروگان‌گیری از ایران بگیرد. آمریکا باید از به گروگان گرفتن مردم ایران برای خطاهایی که از عناصر غیر منتخب دولتشان سر زده است، دست بردارد و به جای آن تمایل خود را به خوشبختی مردم ایران نشان دهد، صرف‌‌نظر از دولتشان.

از بین بردن این احساس که آمریکا هنوز درگیر استهزای ایران است نه تنها برای تسهیل مذاکرات هسته‌ای ضرورت دارد، بلکه برای پیشبرد تغییرات سیاسی نیز در ایران لازم است. کشورهایی که از خارج تهدید شده‌اند، کمتر به حرکت به سوی دموکراسی صلح‌جویانه تمایل دارند: نگرانی‌های امنیتی بهانه‌ی خوبی برای دادن نقش‌های مهم - اگر نه غالب- به ارتش یا سازمان‌های امنیتی هستند و جایی برای رقابت سیاسی که بسیار نامطمئن، کم‌بازده و نفاق‌آور است، آن هم در زمانی که اتحاد و قدرت ضروری هستند، نمی‌گذارند. حکومت‌هایی که نگران امنیت خود هستند، معمولا به سوی یک قدرت مرکزی نیرومند سوق پیدا می‌کنند و در برابر اختلاف عقیده و یا حتی تعدد حزبی از خود مقاومت نشان می‌دهند. بنابراین حتی اگر کسی باور داشته باشد که آمریکا می‌تواند و باید نقش تعیین‌کننده‌ای در تغییر رژیم در ایران داشته باشد، دادن اطمینان امنیتی مجدد به ایران احتمالا یک شرط اولیه است. (دادن چنین اطمینان‌هایی از طرف آمریکا هم‌چنین رهبران اروپایی را قادر به سخت‌گیری‌های شدید در صورت عدم توافق ایران برای اجتناب از غنی‌سازی اورانیوم، خواهد کرد. جماعت ضد آمریکایی اروپایی به دولت‌هایشان آزادی عمل بیشتری برای فشار گذاشتن روی ایران خواهند داد، اگر ببینند که آمریکا در واقع سعی دارد که خوب و نجیب باشد.)



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive