Issue 18
سمیه سادات
دانشجوی مهندسی صنایع، دانشگاه تورنتو
حتی اگر امسال خودتان فرصت نکردید که در برنامهی شب چهارشنبهسوری شرکت کنید، احتمالا از ایمیلهای گروههای ایرانی تورنتو یا آگهیهای روزنامهها دریافتهاید که ماجرا این بار متفاوت بود. قضیه برای خیلیها از اینجا آغاز شد. افراد بسیاری وقت گذاشتند تا امکان برگزاری این جشن از ما سلب نشود و مهمتر از آن امنیت آن تامین شود. از میان همهی کسانی که زحمت کشیدند، آقای محمد شیخالاسلامی را برگزیدیم که ما را از آنچه که در حواشی برگزاری جشن دههزار نفری امسال گذشت، خبردار کنند.
چرا در برگزاری جشن چهارشنبهسوری امسال حضور فعال داشتید؟
دلیل این که ما در این کار شرکت کردیم این بود که چهارشنبهسوری یک سنت چند هزار ساله است و قطعا در طول این چند هزار سال خیلی مشکلات برایش پیش آمده است و آدمهایی بودهاند که دنبالش رفتهاند و فعالیت کردهاند و این مشکلات را برطرف کردهاند. بنابراین این مسوولیتی است بر عهدهی ما که اگر اکنون در اینجا هم مشکلی برای برگزاری این جشن پیش آمده، جلو برویم و این مشکلات را برطرف کنیم و بتوانیم این سنت را ادامه دهیم، همانطوری که اجداد ما این کار را کردند.
دلیل دوم این که در یک کشور چند ملیتی زندگی میکنیم و این حق مدنی هر گروهی است که بتواند دین، آیین، و مسلک خودش را ادامه دهد. وضعیت طوری بود که اینها (پلیس) میخواستند برگزاری این جشن را متوقف کنند. بنابراین در کشوری که ادعای دموکراسی و آزادی بیان و آزادی دین و ... میکند، داشتند ما حق مدنیمان را میگرفتند. این آزادی مدنی ماست که بایستی به آن برسیم و بنابراین خواستیم که از حق مدنیمان دفاع کنیم.
دلیل سوم این که جامعهی ما الان نیاز دارد که یک سری کارهای گروهی انجام بدهد. یعنی فرصتهایی پیش نمیآید که مردم دست به دست هم بدهند و با هم همکاری کنند. یک سری چیزها هست که حالت وجه اشتراک همه هست مانند چهارشنبه سوری یا مسالهی زلزلهی بم که پیش آمد. اینها چیزهایی است که دیگر به ایدئولوژی و دین و پول و مقام و ... کار ندارد. بنابراین دلیل سوم این بود که فرصت خوبی بود که جامعه را دور هم جمع کند که با هم متحد شوند و یک کار گروهی انجام دهند.
شما به مشکلاتی اشاره کردید که در برگزاری این جشن وجود داشت و میخواستند این حق مدنی را از ما بگیرند. حالا یک کمی به عقبتر برویم. این جشن در سالهای گذشته چگونه برگزار میشد و چرا از امسال مشکلاتی به وجود آمده بود؟
این سنت حدود ده-چهارده سال است که اینجا دارد انجام میشود. به این ترتیب شروع شد که مردم نسبت به Leslie Park یا Sunnybrook Park یک حالت علاقهی ناخودآگاهی دارند و مثلا اسمش را پارک ملت یا پارک ایرانیان میگذارند. این است که هر ساله خود مردم آنجا میروند و شروع میکنند به آتش درست کردن. پلیس یک دفعه متوجه میشود که مردم اینجا آتش درست میکنند و آتش درست کردن در اینجا قانون و برنامه دارد، شما باید اجازه بگیرید. پلیس کمکم متوجه شد و خودشان را سازماندهی (organize) کردند و مسوولیت این کار را به عهده گرفتند که مثلا مردم وقتی میآیند کجاها میتوانند آتش روشن کنند و کجاها نمیتوانند. در سالهای گذشته حداقل حدود چهل - پنجاه تا پلیس میآمدند. مشاهده شده بود که چندین سال پیش (نه اخیرا) مردم، به دلیل عدم اطلاع از قوانین، درختهای را شکانده بودند و یا در جاهایی که نبایستی آتش روشن میکردند، آتش روشن کرده بودند. که این مسائل موجب بروز خطر ایمنی (Safety Hazard) شده بود. علاوه بر این از جهت قوانین ادارهی آتشنشانی و پلیس اگر آنجا مشکلی پیش بیاید ماشین باید به راحتی بتواند داخل و خارج شود. مشکلی هم که پارک دارد این است که یک در ورودی بیشتر ندارد و جمعیت هم زیاد است. خودشان (پلیس) میگفتند که شما الان قربانی موفقیتتان هستند که آدمهای زیادی میآیند. (ِِYou are a victim of your success)!
نکتهی دیگر که پلیس را ناراحت کرده بود هم این بود که این جشن یک جشن ایرانی است، اما از چند ماه قبل از این برنامهها پلیس و آتشنشانی و مسوولان پارک دور هم جمع میشدند و برایش برنامهریزی میکردند. اینها شاکی بودند که جشن مال شماست، ولی ما داریم دنبال کارهایش را میگیریم. ترافیک شدیدی هم آنجا ایجاد میشد، چون تعداد ماشینهای زیادی میآمدند. و این باعث ترافیک خیابانهای Leslie هم میشد و مجبور میشدند که در پارک را ببندند. بنابراین به این دلایل میخواستند بگویند که این مراسم دیگر نباید اینجا برگزار شود.
برنامهریزی برای چهارشنبهسوری امسال از کی شروع شد؟ چند نفر فعال بودند؟ چه مذاکراتی انجام شد؟
یکی از مشکلات جامعهی ما این است که Last minute approach داریم. مثلا همیشه وقتی امتحان داریم، لحظهی آخر مطالعه میکنیم. در این مورد هم برنامهریزیای در کار نبود. جریان این طور بود که سال گذشته در مراسم شب چهارشنبه سوری، ادارهی پلیس یک سری فرمهایی را به مردم داده بود که انصافا برای تهیهی این فرمها خیلی زحمت کشیده بودند. همهی اطلاعات راجع به این که چه کار میتوانند یا نمیتوانند بکنند در این فرم آمده بود. آخرش هم نوشته بودند که هرکسی که علاقه دارد به طور داوطلبانه با ما همکاری کند، با ما تماس بگیرد. دوستان ما هم پارسال تماس گرفته بودند که ما میخواهیم با شما کار داوطلبانه بکنیم. حدود دو ماه قبل از چهارشنبهسوری امسال با این داوطلبها تماس میگیرند و میگویند که شما که میخواهید داوطلب بشوید شرایط این گونه است و شما باید این کارهای را بکنید و مسوولیتش به عهدهی خود شماست. ما (پلیس) سال گذشته چند ده هزار دلار آنجا خرج کردهایم و دیگر نمیخواهیم این کار را بکنیم. بعد همین دوست ما گفته بود که من داوطلب هستم و میخواهم به شما کمک کنم. من مسوولیتی ندارم. کسی هم نیستم که بخواهم این کارها را بکنم. و بعد این به روزنامه کشید و روزنامه یک مقالهای چاپ کرد و گفت یک چنین برنامهای هست و فراخوان کردند که بیایید همکاری بکنیم. افراد مختلفی پا جلو گذاشتند و دور هم جمع شدند.
من خودم جلسهی اول را نبودم. ولی یک جلسه میگذارند با خود مسوولان آتشنشانی و پلیس و ادارهی پارکها. نکته این بود که رئیس پلیس اینجا عوض شده بود. یک خانمی آمده بود و آمار و ارقام را نگاه کرده بود و دیده بود که چندین ده هزار دلار خرج اینجا کردهاند. گفته بود برای چی؟ کجا؟ اینجا به هر حال مسالهی بودجه هست. او بیشتر حالت مخالفت با این برنامه را داشت. در این جلسهی اول که تعداد خیلی محدودی شرکت کرده بودند، با حالت تشر گفته بود که آره، من جلوی این کار را میگیرم و لغوش میکنم و با یک لحن خیلی طلبکارانه گفته بود که Challenge تان میکنم. من این مساله را Challenge میکنم. بعد گذشت و یک مقاله در روزنامه نوشته شد و این حرفها آدم را چگر میکند که میخواهند چنین کاری بکنند.
من جلسهی دوم وارد جریان شدم. قبل از این که با مسوولان شهرداری برنامه داشته باشیم، خود مردمی که پا جلو گذاشته بودیم دور هم نشستیم و با هم صحبت کردیم و هماهنگی کردیم. یکی از کسانی که خیلی عضو فعالی بود خانمی بود به اسم شهرزاد. او که خودش جزو پلیسهای داوطلب (Auxiliary Police) است، قبل از جلسهی دوم ما خودش رفته بود و با این رئیس پلیس صحبت کرده بود و گفته بود که این صحبتی که شما از Challenge کردن کردید، خیلی به همه برخورده که شما چه چیز را میخواهید Challenge کنید. در جلسهی دومی که ما داشتیم رئیس پلیس گفت من نه این که میخواهم این جشن را Challenge بکنم و متوقفش کنم، بلکه میخواهم «چه کار بکنیم» را Challenge کنم. یعنی کاملاً صحبتش را عوض کرد.
ما هم در جلسهای که با بچهها داشتیم یک ارائه (Presentation) درست کرده بودیم که اصلا این جشن چه هست. چون به نظر ما مشکلی که بود عدم آگاهی از این سنت ما بود. یعنی آنها همان طور که گفتم برایشان ایمنی خیلی مهم بود و اصلا نمیفهمیدند که آتش چیست و چه گونه میشود که یک بچه از روی آتش بپرد. اینجا قوانین میگوید که آتش فقط میتواند برای Barbecue باشد. آتش درست کردن فقط میتواند در خانهتان باشد و در جاهای عمومی قوانین اجازه نمیدهد که آتش درست کنید.
در جلسهی دوم حدود ده-سیزده نفر بودیم و علاوه بر ارائهمان راجع به این که چهارشنبهسوری اصلا چه هست، هرکس هم خودش را معرفی کرد که از کجا آمده است. این خیلی آنها را تحت تاثیر قرار داد. فهمیدند که نه، اگر قبلا با چهار تا نفر صحبت میکردند، الان با ده نفر صحبت میکنند که هر کدام نمایندهی سازمانهای مختلفی هستند. ارائهمان هم خیلی تحت تاثیرشان قرار داد. درسی که خود من گرفتم این بود که در اینجا با هرکسی که میخواهید برخورد کنید، باید قوانین بازی را بلد باشید. ما همین صحبتها را میتوانستیم حرف بزنیم، اما همین Powerpointای که درست کرده بودیم و چهار تا عکس و لپتاپ و کپیهایی که گرفته بودیم و بهشان دادیم، خیلی مهم بود. با اینها که میخواهید برخورد کنید، باید با زبان خودشان حرف بزنید. این جلسه خیلی جلسهی مفیدی بود. آن خانم خودش عقبنشینی کرد که من صحبت از Challenge ای که کرده بودم، نه این که جشن را Challenge کنم یا شما را Challenge کنم که این کار را نکنید. جشن را میخواستم Challenge کنم که چه طور انجام شود.
بنابراین اصلا برنامهریزی نبود. حدود دو ماه قبل از جشن یک Last Minute Call توی روزنامه زدند که اگر نمیخواندیم، مطلع نمیشدیم. ولی وقتی دور هم جمع شدیم، حداقل هفتهای یک جلسه داشتیم یا بین خودمان و یا با مسوولان.
چند نفر بودید و چگونه کمک کردید؟
در این کمیته ده نفر از هفت-هشت سازمان مختلف بودیم. از آنجا شروع کردیم که پرسیدیم اصلا مشکل شما چیست؟ گفتند که مشکل ترافیل و ایمنی و آتشنشانی و ... است. حرفهایشان هم منطقی است. در این کشور برایشان مهم است. ایران بود برایشان مهم نبود. آنها میخواستند که ما بهشان پیشنهاد بدهیم. ما با بچهها فکر کردیم. گفتیم که ما میتوانیم در پارک را ببندیم که ماشین داخل پارک نرود. برای ماشینها پارکینگ داشته باشیم. بعد با اتوبوس مردم را از پارکینگ به داخل برسانیم. این پیشنهاد برای این که مسالهی ترافیک نداشته باشیم. هم ترافیک دم در، هم داخل پارک.
بعد مسالهی اطلاعرسانی بود. هم باید به پلیس و آتشنشانی و ادارهی پارکها آموزش میدادیم که این جشن چه هست، هم باید به مردم خودمان راجع به مسائلی نظیر این که آتش درست نکنید آگاهی میدادیم. کار دیگری که کردیم این بود که کمکهایی را که بهشان میکردیم را به پول تبدیل کردیم. مثلا ما میخواهیم داوطلب در اختیارتان بگذاریم که همهی کارها را بکنند. در رادیو و تلویزیون هم تبلیغ میکنیم که هزینهاش اینقدر میشود. همه را با ارقام پولی بهشان نشان دادیم. این روشی است که اینجا باید به کار گیرید: Dollars and Cents. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند.
نکتهی دیگر هم این بود که آنها از ما انتظار داشتند که همهی کارها را بکنیم. ولی ما نمایندهی جامعه نبودیم. ما گفتیم که ما یک سری داوطلب هستیم که به اینجا آمدهایم. این برنامه (جشن شب چهارشنبه سوری) به هر جهت اینجا انجام میشود. ما آمدهایم که به شما کمک کنیم که این برنامه بهتر انجام بشود. ما کسی نیستیم که کل مطلب را به دوش ما بیندازید. ما فقط میخواهیم کمک کنیم. Facilitator و coordinator هستیم. نه این که مثلا اگر اتفاقی بیفتد مسوولش باشیم. چون ما نمایندهی جامعه نیستیم. ما را انتخاب نکردهاند و خودمان را نماینده نمیدانیم. این برنامه انجام میشود. خواسته و ناخواسته مردم میآیند. ما آمدهایم کمک کنیم که به نحو احسن انجام شود. بنابراین از ما انتظار نداشته باشید که هرچه به ما بگویید ما هم به مردم بگوییم و مردم هم بگویند چشم. نه! مردم نه ما را انتخاب کردهاند و نه قبولمان دارند. ولی ما آمدهایم و میخواهیم کمک کنیم.
چند تا داوطلب داشتید؟
ما پیشبینی دویست تا داوطلب کرده بودیم. اول هم قول دویست داوطلب را دادیم که متاسفانه نشد. خیلی هم بد شد که این جور شد. ما حدود شصت و پنج - هفتاد نفر داوطلب داشتیم، ولی داوطلبهایی که واقعا زحمت کشیدند. یعنی در انجام کارها دست به دست هم دادند و کمک کردند. همه چیز برنامهریزی شده بود که چه کارهایی میخواهیم انجام دهیم و چه برنامهای میخواهیم داشته باشیم. یعنی با کارها به صورت علمی و منطقی برخورد کردیم و Step تعریف کردیم. اینها را در قالب یک Package با عنوان Volunteer's manual kitlist درست کردیم و به هر داوطلب دادیم. دیگر این که رهبر تیم (Team Leader) درست کرده بودیم و وظایف و مسوولیتهای آنها و داوطلبان را مشخص کرده بودیم.
در جلسهی آموزشی هم که برای داوطلبها داشتیم، از خود پلیس دعوت کردیم که بیاید آنجا و نشانشان دادیم که برنامهی ما چیست . Package را بهشان دادیم. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند که برنامه و نقشه داریم. سیستم اطلاعرسانی Walkie Talkie داریم. فهمیدند که با سیستم میخواهیم کار را جلو ببریم. بنابراین حدود ۶۵ تا ۷۰ نفر داوطلب داشتیم. ولی داوطلبهایی که واقعا زحمت کشیدند و موفقیت اینجا هم بستگی به همین فعالیت داوطلبها داشت که توانستند این کار را انجام دهند.
پس در کل شما برنامهی امسال را موفق میدانید. نقاط قوت برنامهی امسال چه بود؟
امسال موفق بود با توجه به وقت کمی که داشتیم. موفقیت را در این میدانم که هیچ مسالهی آتشسوزی اتفاق نیفتاد، درختی شکسته نشد و کسی مشکلی نداشت. با مردم هم که صحبت میکنید، راضی بودند. یک مشکلی که ما از جهت حمل و نقل داشتیم این بود که اینها اجازه میدادند فقط یک ماشین وارد شود و یکی خارج شود، چون عرض خیابان آنجا کم است. یک ماشین میرفت داخل و یکی میآمد بیرون. ما ماشین به اندازهی کافی داشتیم، ولی یکی باید میآمد بیرون تا دیگری برود داخل. به همین خاطر ما صف داشتیم، هم در خود پارک و هم در پارکینگها. ولی به مردم که میگفتیم جریان چه هست، خیلی استقبال میکردند.
از آن طرف با خود مسوولین هم که همان روز صحبت کردیم، خیلی راضی بودند. چون که مشکلی پیش نیامده بود. هوا هم خوب بود و انتظار داشتند که تعداد زیادی آدم بیاید. واقعا هم در حدود ده هزار نفر آدم آمده بودند. با توجه به تعداد آدم زیاد، این که مشکلی پیش نیامد را من موفقیت میدانم. ولی بهتر از اینها هم میشد امسال عمل کرد.
چه بخشهایی را میشد بهتر کرد؟
چون امسال سال اول بود، علیرغم این که در رادیو و تلویزیون و روزنامه صحبت شده بود، مردم باز هم میآمدند و نمیدانستند که پارک تعطیل است. ما در همهی خیابانها هم تابلو زده بودیم که هدایتشان کنیم به پارکینگها. و این یک مقدار باعث سردرگمی مردم شده بود. ولی از سال دیگر مردم میدانند که بسته است و از طریق روزنامهها میدانند که به کدام پارکینگها بروند. چون سال اول بود، یک مقدار مشکل بود. ولی از سال دیگر کمکم جا میافتد.
بنابراین ما میتوانیم که جمعیت را به نحو احسن هدایت کنیم که قبل از آن که به پارک برسند، به پارکینگها بروند. و نیز میتوانیم سیستم حمل و نقلمان را هم کارآمدتر کنیم. ما به اندازهی کافی اتوبوس داشتیم، کارآمد نبود. با یک مقدار تغییر و تحولات، میتوان همین را کارآمدتر کرد. روز دوشنبه ۲۸ مارس هم یک جلسه داریم در میان خودمان که نقاط قوت و ضعفمان را بررسی کنیم و یک Package از تویش در بیاوریم. بعد یک جلسه با مسوولین شهر و پلیس میگذاریم.
یک نکتهای که برای ما مثبت شد این بود که موفقیت این برنامه راه برنامههای آیندهی ما را باز کرد. یعنی الان که با اینها جلسه میگذاریم، ما با قدرت حرف میزنیم. برگ برنده را داریم که توانستیم این کار را بدون هیچ مشکلی انجام دهیم. من همینجا میگویم که موفقیتمان واقعا بستگی به مردم داشت. یعنی مردم همکاری کردند و یک کار گروهی بود در سطح بسیار وسیع: داوطلبها، کمیتهی برگزاری برنامه، و مردم همه دست به دست هم دادند و این به نتیجه رسید. بنابراین ما الان میتوانیم به عنوان برگ برنده از این استفاده کنیم. وقتی با پلیسها صحبت میکنیم میتوانیم از آنها امتیاز بگیریم. اگر موفق نشده بودیم، دستمان خالی میشد و هیچکاری نمیتوانستیم بکنیم.
نکتهی دیگر این که ما نباید فقط سال آینده را ببینیم. ما باید سی - پنجاه سال آینده را ببینیم. چه کار بکنیم و چه برنامهای داشته باشیم که اینجا موفق شویم. به نظر من ما اینجا باید قوانین بازی را بلد باشیم. یکی از قوانین بازی در اینجا، مسالهی دادن و گرفتن است. ما گفتیم این کار را میخواهیم بکنیم، دنبالش رفتیم و گرفتیم. ولی باید همچنین بهشان بدهیم. باید در جامعه فعال باشیم. به این جامعه کمک کنیم. بدهیم و از آن طرف انتظار داشته باشیم که بگیریم.
در کل از برنامهی امسال چه تجربههایی کسب کردید؟
یک تجربهی خوبی که ما اینجا کسب کردیم این بود که ادارهی پلیس و ادارهی آتشنشانی و مسوولین پارکها، اینها مخالفت میکردند. از آن طرف مسوولین شهرداری منطقه یا نمایندهی شهرداری با ما موافق بودند. درس خوبی برای ما بود که ببینیم که کسانی که منتخب هستند، آنها به ما نیاز دارند. آن کسی که پلیس است، حقوقش را دارد میگیرد. این کار برایش دردسر است. مخالفت میکند. ولی کسی که منتخب است، به ما نیاز دارد. او میداند که به ما نیاز دارد، ولی ما نمیدانیم که ما قدرت داریم. این که ما تعداد زیادی آدمهای مختلف هستیم، خودش قدرت است و باید نشان داده شود و میشود با آن خیلی کارها کرد. همانطور که دیدیم.
یک نکتهی جالب این که مسوولین پارک میگفتند که ما نمیفهمیم که چگونه وسط هفته، زمستان، و نصفهشب این همه آدم میآیند اینجا. میگفتند کسانی که میخواهند کاری بکنند و تبلیغات میکنند، حداکثر چهارصد - پانصد نفر میآیند. چه طور بدون تبلیغات این همه آدم میآیند اینجا؟ آن هم در نصفه شب و زمستان که از روی آتش بپرند. این عجیب بود برایشان. اینها میدانند که این همه آدم یک پتانسیل است. بنابراین ما هم باید درس بگیریم که ما تعداد داریم و تعداد به ما قدرت و توانایی میدهد . الان چهارشنبه سوری گرفتیم، فردا خیلی کارهای دیگر میتوانیم بکنیم. این را دست کم نگیریم. دست به دست هم دهیم و با یکدیگر کمک کنیم. هرچه که این کارها با بیشتر انجام بدهیم، اعتبارمان بیشتر میشود. قدرتنماییمان بیشتر میشود. و آنها هم بیشتر با ما در کارهای مختلف همکاری میکنند.
باز هم یک دستاورد دیگر که ما اینجا داشتیم تجربهای بود که به دست آوردیم. بچههایی که همکاری کردند تجربهی یک چنین کارهای بزرگی را نداشتند. یک درسی برای ما شد که میشود این کار را کرد و میتوانیم از این تجربهای که کسب کردیم در برنامههای آینده با وسعت بزرگتر استفاده کنیم.
یک نکتهی مثبت که ما اینجا یاد گرفتیم مسالهی مذاکره کردن (negotiate) بود. اوایل اینها (پلیس) خیلی مخالفت میکردند که ما نمیگذاریم این برنامه انجام شود. این تهدید از جانب ما وجود داشت که کمیتهی ما عقبنشینی کند که آقا، شما نمیکنید؟ ما هم ولتان میکنیم! هر کاری که میخواهید بکنید، بکنید. این تهدید وجود داشت. ولی در طول زمان یاد گرفتیم که چه جور برخورد و مذاکره کنیم که میتوانیم در موارد دیگر هم از آن استفاده کنیم.
مسوولین شهرداری واقعا با ما همکاری کردند. آنها (پلیس) خیلی قانونی حرف میزدند. میگفتند که By Law میگوید که نمیتوانید از روی آتش بپرید. خود این مسوول شهرداری پا جلو گذاشت و گفت که By Law هم میگوید که شما نباید چاقو به مدرسه ببرید، ولی سیکا میتوانند این کار را بکنند چون در یک کشور چند فرهنگی هستیم. آنها (پلیس) میخواستند که همه چیز را قانونی کنند و مسوول شهرداری خیلی کمکمان کرد چون بازی را بلد بود. میگفت راجع به قانون صحبت نکنید، تمامش کنید. قانون میخواهید میرویم بیرون با هم صحبت میکنیم. خیلی راحت میتوانست مدیریت کند که چگونه با مساله برخورد کند و احساساتی نمیشد. برای ما اوایل این تهدید وجود داشت که احساساتی شویم و بخواهیم ترک بکنیم. ولی در طول زمان یاد گرفتیم که چه کار کنیم و تجربهی خیلی خوبی بود.
در برنامهی امسال، یا سال آینده، آیا بخشی از هدف این هست که غیر ایرانیان را نیز با این مراسم آشنا کنید؟
یک نکتهی منفی در جشن خودمان را من بگویم: متاسفانه آنجا آتش بود. موسیقی هم گذاشته بودند. و اصلا سنت چهارشنبه سوری کمرنگ شده بود. موسیقی که البته عامل جذبکننده هست و خودمان هم موسیقی گذاشته بودیم. ولی متاسفانه تمرکز روی آتش نبود، روی این که سنت چه هست و چرا این کار را میکنیم. من نقطهی ضعف را این میدانم که آتش کلا تحت تاثیر قرار گرفته بود. بیشتر مردم دنبال رقص و آواز بودند و شاد بودند. خب، یکی از جنبههای جشن چهارشنبهسوری شادبودن هست، ولی بیشتر آن حالت خلوص نیت و از آتش «زردی من از تو، سرخی تو از من» آن فراموش شده بود. کمرنگ شده بود. که این را نقطهی ضعفش میدانم. برای برنامههای آینده به نظر من بایستی بیشتر تمرکز روی آتش بکنیم و این که دلیلش چیست و چرا این کار را میکنیم و خاصیتش چیست. بین ایرانیها و بعد هم خارجیها.
باید بعدا در جلسهای که با پلیس میگذاریم، با رسانههای (media) خارجی ارتباط برقرار کنیم. چون media خیلی آمده بودند. کلیهی رادیوها و تلویزیونها مثل CBC و CTV آنجا بودند و گزارش تهیه میکردند. ولی خب، حالت بار اول بود دیگر. ما میتوانیم از قبل اطلاعرسانی کنیم که خارجیها هم بیایند . میتوانیم برنامهریزی کنیم که جامعهی اینجا را educate کنیم و آنها را هم وارد برنامهی خودمان کنیم.
اشاره کردید که این برنامه فرصتی بود برای همکاری گروههای مختلف ایرانی. به نظرتان این همکاری چرا شکل گرفت؟
این تجربهی دوم ما هست. یکی برنامهی زلزلهی بم بود و یکی این جشن چهارشنبه سوری. وقتی که تمرکز ما روی وجه اشتراک باشد، کار بسیار موفق میشود. ما میتوانیم هر عقیدهای داشته باشیم، ولی روی این وجه اشتراک تمرکز کنیم. یکی از دستاوردهای این چهارشنبهسوری، علاوه بر این که ده هزار نفر آمدند و هیچ مشکلی پیش نیامد، این بود که یک تیمی درست شد که به نحو احسن تعیین وظایف کردند و با هم کار کردند. یک نفر مسوول پول جمع کردن (fund raising)، دیگری مسوول کار دیگر. و این ثابت کرد که ما توانایی کار گروهی داریم، علیرغم این که میگویند ایرانیها کار گروهی نمیتوانند بکنند. این بار دوم بود. ما در زلزلهی بم هم ثابت کردیم . حدود ۲۷ یا ۲۷ گروه با هم کار کردند و موفق بود.
ولی ما نباید منتظر باشیم که یک مشکل پیش بیاید و بعد حالت عکسالعمل (reaction) داشته باشیم. ما خیلی حالت عمل و عکسالعمل داریم. هیچ Proactive نیستیم. باید بیشتر Pro active باشیم و دست به دست هم دهیم و همکاری کنیم و برای مسائلی که پیش میآید آمادگی داشته باشیم.