GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Mar 1, 2005

Issue 17

پیرامون کنسرت گروه استادان موسیقی ایرانی در تورنتو


 پیمان رزاقی
 دانشجوی مهندسی برق، دانشگاه تورنتو

چهارشنبه ۱۸ فوریه کنسرت دیگری توسط محمد رضا شجریان، کیهان کلهر، حسین علیزاده و همایون شجریان در تورنتو برگزار شد. فکر کنم می‌توان به جرات پیش‌بینی کرد که درصد تعداد علاقه‌مندان موسیقی سنتی در نسل آینده‌ی ایرانی رو به کاهش است. عمده‌ی دلیل آن شاید پایبندی بیش از حد به سنت باشد و این که جماعت خبره‌ی این موسیقی که مسوولیت تایید کارهای نو و ارزش بخشیدن به آن‌ها را دارند، چندان تمایلی به دیدن تغییر ندارند. موسیقی ما امروز به شدت نیازمند ایده‌های نو است. در این میان گروه کم‌تعداد شجریان، کلهر و علیزاده بیشترین تلاششان در هر کنسرت، خلق و به کارگیری تکنیک‌های جدید بوده است. اجراهای این گروه به شدت به عنصر نوآوری توجه داشته و الحق موفق هم بوده است.

در کاست «زمستان» از این گروه، تاکید بر ارزش بخشیدن و جا انداختن یک گوشه‌ی جدید و افزودن آن به مجموعه‌ی الگوهای ردیف ایرانی بود. ضمن این که در عین حال حرکت متهورانه‌ای برای باز کردن پای شعر نو  به موسیقی سنتی با گنجاندن قطعه‌ی نسبتا طولانی «زمستان» از اخوان ثالث صورت گرفت. شعر نو، به خاطر نزدیک‌تر بودن به قالب معمول کلام در فارسی محاوره‌ای امروز و به دلیل محدودیت کمتر ساختاری، قابلیت انتقال مفهوم به مخاطب بیشتری دارد. مهمترین رسالت موسیقی آوازی ما، همراهی خواننده و حمایت کلام برای انتقال هر چه موثرتر مفهوم شعر به خواننده بوده است. حال آن که معتقدم درک مفهوم شعرهایی که معمولا به این سبک خوانده می‌شوند و انس با نوع موسیقی آن در میان نسل جدید فارسی‌زبانان دشوار شده است. خواندن شعر در قالب آواز درک مفهوم را برای فردی که به قالب موسیقی آوازی آشنا نیست، نه تنها آسان نمی‌کند، بلکه بر پیچیدگی آن می‌افزاید. از این لحاظ زمستان اثر بسیار مهمی به عنوان شروع است و با موفقیت توانسته فضایی تسهیل کننده و دلنشین برای انتقال ساده‌تر شعر فراهم کند. نکته‌ی دیگر در زمستان مهر تایید یکی از خبره‌ترین موسیقی‌دانان سنتی ایران بر گوشه‌ی داد و بیداد ساخته‌ی علیزاده بود. ایجاد تغییر در سنت به ارث رسیده به همان اندازه حساس است که پاک کردن جرم نشسته بر یک شیئ عتیقه. کافی است اندکی زیاده‌روی شود یا اندکی ناشیانه اعمال شود تا چیزی از عتیقه‌ی گران‌بها باقی نماند. دروازه‌ی وارد کردن تغییر به بدنه‌ی موسیقی سنتی، تایید اساتید آن است که شجریان به عنوان یکی از شناخته‌شده‌ترین‌ها به خوبی از موقعیت خود در این زمینه استفاده کرده است (به جاست از شهرام ناظری نیز یاد کنیم).

آواز سنتی ما عمدتاً تک‌‌خوانی است. گروه‌خوانی، یکی از آرزوهای حسین علیزاده (که هیجان خود را برای پیاده کردن آن چندین بار مثلا در کاست‌های «راز نو» و «دلشدگان» نشان داده است) پدیده‌ی بسیار موفقی می‌تواند باشد، اگر اهل فن به آن بپردازند. حسین علیزاده یا هر آهنگ‌ساز دیگر به وضوح توان کافی برای ساخت یک قطعه‌ی این‌چنینی را ندارد، زیرا خواندن در موسیقی ایرانی جدا از نواختن است. آهنگ‌ساز با نت‌های محدود خود حداکثر می‌تواند یک قالب بسیار انعطاف‌پذیر در اختیار خواننده قرار دهد و این خواننده است که می‌تواند با افزودن تزیین‌های مناسب، هم‌چون تحریر و لرزش صدا، اثر را ارزشی مضاعف دهد. معتقدم در این راه، شجریان با بهره‌گیری از امکانی که هر خواننده‌ای نمی‌تواند داشته باشد، که همانا در اختیار داشتن صدای پسرش که از جنس و رنگ بسیار بسیار مشابه به خودش است، دریچه‌ی جدیدی به روی آواز ایرانی باز کرده است. دو صدا‌خوانی در کاست‌های «آهنگ وفا»، «بی تو به سر نمی‌شود» و «فریاد» وجود داشت. ولی کنسرت اخیر این گروه گام بسیار مهمی در نشان دادن توان این تکنیک بود. دو صدای غیر قابل تفکیک، یکی بم و دیگری زیر، یک قطعه به کمک هم (نه اینکه فقط کپی هم باشند، دقیقا همراه و کمک) می‌خواندند. هر دو در تحریرها با وجود تعداد زیاد تغییر در هر ضرب دقیقا هماهنگ بودند و با دست به دست کردن نت‌های زیر و بم می‌رقصیدند. به عنوان مثال، چهچه‌ای دو صدایی شنیدیم که در هنگام اوج چند بار صدای غالب بین استاد و پسرش عوض شد و به نهایت اوج رسید.

پس از چند کاست قبلی که به تمرین هم‌خوانی و شعرنوخوانی پرداخته بودند، اجرای ۲۰۰۵ گروه به وضوح به اندازه‌ی قابل قبولی از پختگی در این دو زمینه رسیده بود. در تصنیف‌ها ولی شاید هنوز ارتباط بین شنونده و موسیقی سست بود. هر چند با اضافه کردن سکوت، و افزودن تاکید بر کلمات توسط سازها (مانند آن چه پس از سکوت سازها، در پاسخ تار و کمانچه به کلمه‌ی «زخمه» می‌شنیدیم) تلاش شده بود مفهوم شعر موثرتر و ساده‌تر منتقل شود، ولی روح آهنگ‌ها قانع کننده نبود (برای مقایسه‌، همه‌ی تصنیف‌ها را با تصنیف قدیمی «دوش که آن مه لقا» مقایسه کنید. حتی اگر اصلا به آهنگ توجه نکنیم، باز ضرب‌آهنگ به سادگی و بدون تقلا تاثیر شادی‌بخش و تکان‌دهنده (قر ریز) خود را می‌گذارد. هنوز هم تصنیف‌های قدیمی یکه‌تاز هستند).

این که چرا شجریان از فضای زنده‌ی کنسرت برای ارتباط دیداری با مخاطب و تسهیل کردن انتقال ضرب‌آهنگ، و مفهوم شعر استفاده نمی‌کند، برای من نامعلوم است. علیزاده در نیمه‌ی اول که هنوز با سازش از لحاظ کوک مشکلی نداشت، بیش از حد تاکید داشت با حرکت، نگاه و کرشمه به مخاطب در درک فضای آهنگ‌ها کمک کند (که البته به خاطر اغراق خیلی موفق نبود). کلهر با نشان دادن حالت متفکرانه در قطعه‌ی اول نشان می‌داد که این قطعه برای تعمق است و انگار آن ظاهر ساکتش فریاد می‌زد که گوش کنید چه پیام مهمی خوانده می‌شود («بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی‌فرجام بگذاریم» با سکون آنچه خواهد ماند «مرده‌ی من، زنده‌ی تو»). اما تنها نکته‌ای که از شجریان دیدم، اشاره دست به خودش در انتهای قطعه‌ی اول روی کلمه‌ی «مرده‌ی من» و اشاره به مردم روی کلمه‌ی بعدی «زنده‌ی تو» بود. بدون ارتباط دیداری شاید فرق زیادی بین گوش دادن به کاست یا رفتن به کنسرت نباشد. مهم‌ترین دلیل برای رفتن به کنسرت برای من، دقیقا به هیجان‌آمدن ناشی از رقص سازها و تبادل احساسات بین خواننده، ارکستر و تماشاچی است (اوج این مطلب در کنسرت‌های راک دیده می‌شود). حتی اگر فرض بر فضای متفکرانه در کنسرت‌های این گروه  باشد، ژست‌هایی مانند آن چه از کلهر با گذاشتن سرش بر روی زانو در میان یکی از قطعات دیدیم به شدت در تحریک مخاطب موثر هستند و نباید حذف شوند.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive