Issue 17
مهرآفرین حسینی
دانشجوی روانشناسی دانشگاه تورنتو
«مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من، مسلمانوار میآید» -مولانا جلالالدین رومی-
از نوع حجاب دخترها میشد فهمید که ایرانی نیستند. شاید پاکستانی بودند، شاید افغانی. میز کوچکی جلوی در گذاشته بودند و انگشتر عقیق، کاغذ دعا، روسریهایی با طرحهای اسلامی و قرآنهای خوشنویسی شده میفروختند. میز بزرگتری به کتابهای فارسی و انگیسی در مورد رومی اختصاص داده شده بود و کنار میز دیگری که پر از مجلههای عارفانه بود، بالاخره چند تا از دوستان ایرانیام را که عارفمسلک بودند، پیدا کردم. کسی که ایرانی نبود به انگلیسی گفت که کتابی که در هوا گرفته بود، گزیدهای از غزلیات رومی را شامل میشد. گفتم که من همهی اینها را دارم و ته دلم کمی خندهام گرفت که کسی ترجمهی انگلیسی «غزلیات شمس» را با شرح و تفصیل سعی داشت به من بفروشد. وارد سالن که شدم تابلوهای مینیاتور آقای علیجانپور نظرم را جلب کرد. صحنه پر از تابلوهای هنر اسلامی و خوشنویسی بود. میان سی، چهل نفری که روی صندلیها نشسته بودند، هم چهرههای ایرانی را میشد تشخیص داد، هم غیر ایرانی. آقای دکتر توکلی هم ردیف اول نشسته بودند.
کنفرانس یک روزهی جلالالدین رومی را دکتر توکلی -رییس دانشکدهی تاریخ دورهی لیسانس دانشگاه تورنتو، شاخهی میسیساگا- با همکاری انجمن اسلامی دانشگاه تورنتو (Islamic Culture and Relations Organization ) و چندین انجمن دیگر ترتیب داده بودند. این کنفرانس در روز ۵ فوریه برگزار شد و با برنامهی ساز و آواز عارفانه توسط فاطمه کشاورز پایان یافت. سخنرانانی که در این کنفرانس حضور داشتند فرانک لوییس، فاطمه کشاورز، احمد کارامصطفی، نرگس ویرانی، غلامرضا اعوانی، مهدی تورج و ماریا سابتلنی بودند. این سخنرانان از دانشگاههای مختلف آمریکایی و کانادایی دعوت شده بودند و هرکدام در باب متفاوتی از رومی سخن میگفتند.
احمد کارامصطفی و نرگس ویرانی بیشتر به مقایسهی مثنوی رومی و قرآن پرداختند. نرگس ویرانی معتقد بود که عناصر متنی میان مثنوی و قرآن بسیار مشابه هستند، برای مثال همانطور که در قرآن خواننده به خود متن رجوع داده میشود، در مثنوی هم ابیات به یکدیگر رجوع داده میشوند. در مقدمهی مثنوی، رومی با تشبیه کردن خودش به نی، خدا به نیزن و شعر به صدای نی، خود را پیامبر خدا و ابیاتش را کلام خدا معرفی میکند. به این ترتیب مثنوی مولوی را میتوان به قول نرگس ویرانی «قرآن فارسی» خواند.
آقای غلامرضا اعوانی که در رشتهی فلسفه تخصص داشت، به مسئلهی عشق در اشعار رومی پرداخت. عشق در شعر رومی با نیستی و مرگ مشابه میشود، مرگ در این دنیا که در اصل گذشتن از بودن مادی و پدیدهای است. در عرفان مرگ پیش از مرگ، رسیدن به اصل خود و هستی، تنها از طریق عشق یا جنون امکانپذیر است. این دیوانگی یا جنون در برابر منطق و عقل قرار میگیرد. عقلی که از درک خدا و هستی عاجز است. عشق راه اثبات خدا از طریق خود خداست. «آفتاب آمد دلیل آفتاب چون دلیلت باید از وی رو مطاب» شاهدی بر این اعتقاد رومی است. عشق راه یکی شدن «خود» عارف با «خود» خداست. دیدن دنیا نه از طریق چشم دنیوی که با نگاهی پدیدارشناسانه به دنیا مینگرد، که از طریق چشم الهی یا حقیقی است. عشق راه یکی شدن «خود» عارف با «خود» خداست. وقتی چشم حقیقی جایگزین چشم دنیوی میشود، عارف به حقیقت آشنا میشود و این آشنایی همان یکی شدن عاشق و معشوق یا «وصل» است. اعوانی همینطور به وجود عشق به عنوان تصویری و گواهی بر وجود خدا اشاره کرد، خدا بزرگترین عاشق است و عشق ما تنها انعکاسی از عشق اوست.
«دردیست غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد، هین، دفع اژدها کن» -غزلیات شمس-
خانم ماریا سابتلنی، از استادان خاورمیانهشناسی در دانشگاه تورنتو، و فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد در زمینهی شعر عرفانی فارسی، به اهمیت «بوی گل» در اشعار رومی پرداخت. «گل» که در اصل اشارهای به گل سرخ است، بار معنایی غنیی را با خود حمل میکند. در اسلام گل محمدی از قداست خاصی برخوردار است. اعتقاد مسلمانان بر این است که گل سرخ از قطرات عرق پیامبر آفریده شده است و تقطیر گلاب از گل محمدی میان مسلمانان پیشینهایی تاریخی دارد. بار معنایی اسلامی این گل و همچنین شباهت لفظیاش به «کل»، آن را به شکل سمبلی از خداوند در اشعار عرفانی از جمله اشعار رومی درمیآورد. ماریا سابتلنی از معدود کسانی بود که در کنار تکیه بر مفاهیم اسلامی و ارتباط مثنوی رومی با قرآن، به هویت ایرانی اشعار رومی اشاره کرد. گلسرخ پیش از اسلام٬ در دین زرتشت هم سمبلی از پاکی بوده است. نقاشیهایی که از خدای زن زرتشتی٬ داینا، وجود دارد٬ او را با گل صدبرگی -یا گل سرخی- در دست نشان میدهد. سابتلنی با توجه به ترکیباتی مانند «گل گویا» و «بوی یار» که با بوی گل همراه میشود٬ بوی گلسرخ را استعارهیی از کلام الهی معرفی کرد. حس بویایی به خاطر رابطهی مستقیمش با دماغ یا مغز٬ سمبل وسیلهی ارتباط مستقیم بین خدا و انسان میشود. حقیقت چون به زبان مردم و کلام نمیتواند بیان شود٬ همچون بوی خوش گل سرخ به انسان القا میشود. بوی گل هم چنین پیشوا و راهنمای گلسِتان در گلستان٬ به سوی یار است. برای مثال در بیت:
«بوی باغ و گلستان آید همی
بوی یار مهربان آید همی»
بوی همچون اشارهای است که شاعر را بهیاد خرد الهی که از خداوند دارد میاندازد. در مصراعهای دیگر همان مثنوی استعارهی بوی گل باز هم تکرار میشود.
«جوع کلبم را ز ِ مطبخهای جان
لحظه لحظه بوی نان آید همی
ز آن در و دیوارهای کوی دوست
عاشقان را بوی جان آید همی»
به دلیل ارتباط چند سویهی حواس پنجگانه با یکدیگر٬ تحریک یکی از حواس موجب تحریک بقیهی حواس و در نتیجه یک برداشت کلی از شیء میشود. حس بوی گل هم از طریق حس بویایی باعث تحریک بقیهی حواس میشود٬ با این تفاوت که حواس شهودی و نه حواس مادی تحت تاثیر قرار میگیرد.
«بوی پیراهن یوسف» استعارهی دیگری است که با استعارهی بوی گل پیوند دارد. یوسف در اشعار عرفانی بهطور متداول به عنوان استعارهای از روح یا جان استفاده میشود. پیراهن یوسف مانند گلبرگهای گل سرخ است که وقتی میشکفد بوی خوشی از آن به مشام میرسد. باز شدن برگهای گل سرخ مانند پیراهن دریدهی عارف است که یوسف جانش را به سوی خدا میگشاید. این ترکیببند همچنین اشارهای به سینهی پیامبر است که به روایت قرآن پیش از حضور در برابر خدا «شرحه شرحه» شده بود.
«سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق» -مقدمهی مثنوی-
بعد از سخنرانی سابتلنی، جلسه با ساعتی پرسش و پاسخ ادامه یافت و اگرچه حضار میتوانستند از همهی سخنرانها سوال بپرسند٬ گفت و گو بیشتر حول محور سخنرانی بسیار دلنشین و در عین حال آکادمیک سابتلنی میگشت. بهطور کلی اغلب سخنرانیها بسیار تخصصی انتخاب شده بودند که درک دقیق مطالب را برای کسانی که به زبان تخصصی و دانشگاهی، و مباحث آکادمیک عرفانی و ادبی آشنایی نداشتند، دشوار میکرد. با تمام اینها٬ بیشتر کسانی که صرفاً به خاطر شیفتگیشان به اشعار رومی آمده بودند٬ تا آخرین ساعات کنفرانس سالن را ترک نکردند.
لابهلای سخنرانیها چای و قهوه و شیرینی بیرون از سالن سرو میشد و دخترهایی که از حجابشان معلوم بود ایرانی نیستند٬ همانطور کنار میزهای پر از کتاب و زینتهای اسلامی ایستاده بودند و به تدارکات رسیدگی میکردند. وقتی دوباره از کنار میزها رد میشدم٬ دلم برای چند بیت شعر مولانا به زبان فارسی لک زده بود.