GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Dec 1, 2004

Issue 14


 بهمن کلباسی
 دانش‌جوی علوم سیاسی، دانشگاه یورک

در ۱۶ سالگی برای اولین بار در انتخابات مجلس پنجم به نیروهای معتدل‌تر زمان «کارگزاران سازندگی» رای دادم. دو سال بعد وقایع تاریخی بهار ۷۶ من و بسیاری از هم‌نسلان من را به صورت جدی درگیر روند انتخابات کرد و ۲ خرداد ۷۶ آفریده شد. یک سال و نیم بعد در انتخابات نمایشی مجلس خبرگان شرکت نکردم، ولی چند ماه بعد در اولین انتخابات شوراها شرکت کردم. وقایع تلخ تیر ۷۸ و بازداشت و اذیت و آزارها، مانع شرکت و فعالیت گسترده در انتخابات مجلس ششم در اسفند همان سال نشد. با وجود همه‌ی کارشکنی‌های محافظه‌کاران و کم‌کاری‌ها و بی‌نظمی‌های اصلاح‌طلبان، بار دیگر فعالانه در انتخابات دوره‌ی هشتم ریاست جمهوری شرکت کردم و می‌دانم که اگر در ایران بودم در انتخابات دوره‌ی دوم شوراها نیز شرکت می‌کردم. ولی به مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر انتخابات نمایشی مجلس هفتم را تحریم می‌کردم. نمودار رفتار انتخاباتی من در این هشت سال با یک استثنا با نمودار رفتار انتخاباتی اکثریت مردم ایران هم‌آوا بوده است. آن استثنا البته همان انتخابات اخیر شوراها بود. امروز بار دیگر در آستانه‌ی انتخاباتی تاریخی قرار داریم. نهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در چشم بسیاری از تحلیل‌گران آخرین مرحله از تصاحب تمامی مراکز قدرت توسط راست‌گرایان افراطی حلقه‌ی رهبری است. این تحلیل‌گران با نگاه به تجربه‌ی انتخابات مجلس هفتم معتقدند این مرحله‌ی نهایی کودتای راست نیز اجتناب‌ناپذیر و غیر قابل توقف است. در اینجا تلاش می‌کنم مطالب را حول نخستین پرسش از دو پرسش اساسی زیر سامان دهم و پاسخ به پرسش دوم را به شماره‌ی بعد واگذارم.

نخست: آیا مردم و نیروهای مترقی اصلاح‌طلب (تحکیم وحدت، مشارکت، مجاهدین انقلاب، نهادهای مدنی زنان، جوانان و دانشجویان و طبقه‌ی متوسط شهری) می‌توانند نقشی در این معادله‌ی به ظاهر از پیش حل شده بازی کنند؟

دوم: آیا بر فرض پیروزی در این میدان، انتخاب یک رئیس‌جمهوری تضعیف‌شده و اصلاح‌طلب جدید می‌تواند در جهت منافع کوتاه‌مدت و درازمدت مردم ایران ارزیابی شود؟

من به جد بر این باورم که ساختار انتخابات در جمهوری اسلامی -به ویژه در شرایط اختلاف بین برگزارکننده و ناظر- به گونه‌ای است که می‌توان در هر حالتی از آن به عنوان یک «فرصت» بهره جست. به کلامی دیگر انتخابات یک «فرصت» است. طبیعی است که فقط در صورت برنامه‌ریزی، کار جمعی، و اطلاع‌رسانی می‌توان با جلب طبقات میانی شهری، زنان و جوانان از این فرصت به نفع جنبش اصلاح‌طلبی حرکتی کرد و بهره‌ای جست. این اصل در رابطه با تمامی انتخابات‌ها، حتی انتخابات فرمایشی مجلس هفتم نیز صادق است. برای این که عینی‌تر صحبت کنیم، به یک مثال فرضی اشاره می‌کنم.

فرض کنید نیروهای اصلاح‌طلب، احزاب و نهادهای مدنی با برنامه‌ریزی مشخص می‌توانستند با استفاده از نیروهای میانی مانند دانشجویان و طبقه‌ی متوسط، شعار شرکت گسترده در انتخابات اخیر مجلس و دادن رأی سفید را تبلیغ کنند و برای مثال ۳۰ میلیون از ۴۵ میلیون واجد شرایط را پای صندوق‌های رأی آورده و ۲۰ میلیون رأی سفید اخذ کنند. آیا در چنین شرایطی مجلس انتصابی هفتم کمترین مشروعیتی برای تشکلی جلسه داشت؟

انجام چنین حرکتی بر این تئوری استوار است که ایرانیان آمادگی و علاقه‌ای به پرداخت هزینه‌های سنگین سیاسی ندارند و رهبری مورد اعتماد نیز در میان نیروهای رنگارنگ اپوزوسیون دیده نمی‌شود. به همین جهت حضور پای صندو‌ق‌های رأی و دادن رأی سفید به عنوان حرکتی آرام و کم‌هزینه مورد توجه قرار می‌گیرد. چنین گزینه‌ای البته با این فرض مطرح می‌شود که همه‌ی کاندیداهای اصلاح‌طلبان رد صلاحیت شده باشند.

نیروهای مترقی امروز در ایران این پتانسیل را دارند تا از این انتخابات که شاید آخرین فرصت برای حرکت مسالمت‌آمیز باشد، بهره جسته و از انفعال خارج شوند. از دید من اولین گام در این مسیر در ۶ ماه باقی‌مانده، نخست معرفی نامزدی است که حداقل جذابیت و وجهه‌ را در جمع دانشجویان و جوانان داشته باشد. برنامه‌ی علنی این نامزد البته باید یک پلتفرم صریح و شفاف باشد که در آن از کمبودها و محافظه‌کاری‌ بیش از حد خاتمی و اصلاح‌طلبان انتقاد شده و برای آینده راه‌حل‌های عملی ارایه کند. برنامه نه چندان علنی‌تر این نامزد هم البته باید این باشد که اگر فرد مورد نظر رد صلاحیت شد، همه‌ی حامیان این جبهه در اعتراض در انتخابات شرکت و رأی سفید به صندوق خواهند ریخت. این نامزد باید کسی باشد که کمترین امیدی برای عبور از صافی شورای نگهبان و امکان مسافرت از شهری به شهر دیگر و انجام تبلیغات را داشته باشد. حتی بر فرض حضور هاشمی رفسنجانی، این نامزد و رأی او یا رأی سفید حامیان او می‌توان به وزن سیاسی نیروهای تحول‌خواه و عاملی برای امتیازگیری جدی از هاشمی در دوران ریاست‌ جمهوری او تبدیل شود. دکتر معین، وزیر سابق علوم، از دید من دارای این حداقل امتیازهاست. او می‌تواند توجه طبقه‌ی میانی یعنی دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها را جلب کند و از سوی دیگر رد صلاحیت وی نیز خالی از هزینه‌ی سیاسی نیست. بگذارید یادآوری کنم که همه‌ی کسانی که شعار رفراندوم می‌دهند، باید متوجه باشند که جمهوری اسلامی در آستانه‌ی فراهم کردن اسباب چنین رفراندومی است. اگر ما و نیروهای مترقی کمترین نفوذی میان مردم داریم، هم‌اکنون زمان بهره‌جویی از این فرصت است.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive