GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Dec 1, 2004

Issue 14


 مهرآفرین حسینی
 دانشجوی روان‌شناسی دانشگاه تورنتو

سال‌هاست از حقوق زنان حرف می‌زنیم. از نابرابری‌های حقوقی٬ فشارهای محیط کار٬ نبود حق طلاق٬ از استثمار زنان در جهان٬ از سرکوب زنان در ایران ...

سال سوّم٬ دانشگاه تورنتو٬ زیست‌شناسی. گفت: «دارم می‌روم آمریکا». گفتم: «برای ادامه‌ی تحصیل؟». گفت: «نه٬ برای ازدواج». گفتم: «چه کاره هست؟». گفت: «سال سوّم حقوق». گفتم: «تو چه‌کار می‌کنی؟». گفت: «منتظرم درسش تمام بشود ببینم چه می‌شود!».

این اولی بود. دوّمی سال چهارم٬ دانشگاه تورنتو٬ شیمی٬ منتظر بود پزشکی شوهرش تمام بشود ببیند چه می‌شود. سوّمی سال چهارم، دانشگاه یورک٬ روان‌شناسی٬ منتظر بود کار شوهرش جا بیفتد ببیند چه می‌شود. چهارمی، منتظر بود ...

سال‌های بعد٬ ایستاده پشت گاز٬ همان‌طور که برای این پزشک‌ها و وکیل‌ها پیازداغ درست می‌کنیم٬ از حقوق زنان حرف می‌زنیم٬ از نابرابری‌های حقوقی٬ فشارهای محیط کار٬ ...

هویت یافتن چیست؟ هویت یعنی تصویر و تعریفی از «خود» خویش داشتن. این تعاریف فردی از تجربه‌های پیشین فردی و هم‌چنین از دیدگاه‌های از پیش تعیین شده‌ی فرهنگی به‌دست می‌آیند. در جوامع فردگرا مانند جوامع آمریکای شمالی٬ تاکید بر آزادی فرد در انتخاب هویت شخصی خویش است. هر کس با تجربه‌های فردی خود٬ معنایی در بودن خویش می‌یابد و جامعه با احترام گذاشتن به آزادی‌های فردی٬ تعریف وجودی هر فرد را پذیرا می‌شود. اما در جوامع جمع‌گرا٬ تاکید بر حل شدن در تعاریف از پیش تعیین شده‌ی فرهنگی است. هر فرد با توجه به موقعیت اجتماعی٬ جنسیت و قومیت خویش٬ جایگاه حاضر و آماده‌ی خود را در صندلی‌های فرهنگی‌اش پیدا می‌کند و بی چون و چرا بر همان می‌نشیند. این تقسیم‌بندی دوگانه البته مورد انتقاد بسیاری از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان قرار گرفته است. واقعیت امر این است که اکثر جوامع جایی بین این دو قطب متضاد قرار می‌گیرند. اما اهمیت این دو دیدگاه مختلف در شکل‌گیری هویت شخصی یک فرد هنوز بر قوت خود پابرجاست.

یک زن چگونه هویت می‌یابد؟ در بسیاری از جوامع - حتی در گذشته‌ی همین آمریکای شمالی خودمان که امروز این‌قدر به داشتن آزادی زنان می‌بالد - زنان بر خلاف مردان در تعیین تعریف فردی خویش آزادی ندارند. آن‌ها به حکم جنسیت خود٬ مجبور به نشستن بر صندلی‌های مشخص خویشند. محکوم به حل شدن در معنای فرهنگی زن بودن و از دست دادن فردیت خود. ولی هیچ انسانی بدون هویت یافتن نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد (افسردگی‌های رایج در میان زنان تبلوری از همین معضل است). زنان فردیت خود را از دست می‌دهند ولی در حاشیه‌ی فردیت مردها به وجود خویش ادامه می‌دهند. یک زن نه با دست‌آوردهای فردی خویش٬ که با دست آوردهای فردی همسر٬ فرزند یا پدرش تعریف می‌شود: خانم آقای دکتر٬ دختر جناب سرهنگ یا مادر آقای مهندس می‌شود.

تا اینجا زنان را همچون قربانیان مردسالاری تصور کردم. کسانی که چاره‌ی دیگری جز بر جایگاه فرهنگی خود نشستن نداشته‌اند و انکار هم نمی‌کنم که در بسیاری از موارد ندارند. اما به نظر می‌رسد که این نشستن‌های مداوم٬ زنان را به شکلی فرهنگی فلج کرده است. به طوری که امروز هم با پای خود حتی بدون اصرار جامعه به صندلی‌های قراردادی می‌روند و جرات تکان خوردن ندارند. حتی در جامعه‌ای که آزادی حرکت به آن‌ها می‌دهد٬ چند قدم با ترس و لرز به جلو برمی‌دارند ولی بعد دوباره همه چیز را کنار می‌گذارند و خانم آقای دکتر و مادر جناب مهندس می‌شوند.

این یعنی حاشیه‌نشین (marginal) شدن اختیاری. این که حقوق زنان بدون حضور دائم زنان در بنیادهای اصلی جامعه به دست آوردنی است٬ فقط یک خیال است. یک خیال فرهنگی. گروهی که نماینده‌ای در جامعه ندارد٬ به دست فراموشی سپرده می‌شود و حقوقش برای آن‌هایی که در تصمیم‌گیری‌ها حضور دارند، تعویض می‌شود. وقتی اجازه می‌دهیم کسان دیگری برایمان تصمیم بگیرند٬ تعجبی هم ندارد اگر حقوق خود را از دست بدهیم٬ بچه‌هایمان را از دست بدهیم٬ هویت خود را از دست بدهیم ...

مساله‌ تلاش فردی هر انسان است برای هویت یافتن٬ برای پاره‌ای از اجتماع بودن وگرنه حاشیه‌نشینی جز قوطی حلبی چیزی برایمان ندارد ...



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive