GhasedakOnline.com

First Page








  Shrink Font Grow Font  Oct 1, 2004

Issue 12


 سیاوش بلورانی
 دانشجوی علوم کامپیوتر، دانشگاه تورنتو

بی‌خیال سیاست. ادبیات رو عشق است.

همیشه وقتی دو تا از بزرگترای خونواده دارن بحث سیاسی می‌کنند، که در خونواده‌ی ما معمولاً بحث‌ها بر می‌گرده به زمان مصدق و توده‌ای‌ها و آمریکایی‌ها، تا من میام یه چیزی بگم، بهم می‌گن: «به سنت نمی‌خوره». جدیداً فقط این جمله رو از بزرگای خونواده، که به قول خودشون می‌خوان بچه‌ها رو از سیاست دور کنند نشنیدم؛ بلکه چندتا از صاحب‌نظران بزرگ هم که امر به حضور مبارک‌شون مشتبه شده که می‌تونند سیاست دنیا رو عوض کنند، شنیدم. اين‌که حرفی که می‌خوام بزنم ادبی هست و سیاسی نیست، ولی به احترام بزرگترا، حرفم رو از وقتی شروع می‌کنم که بزرگترا هم نبودند. لااقل اکثرشون نبودند. سال ۱۹۰۴ میلادی در شوروی تزاری. دقیقاً صدسال پیش. تازه جرقه‌ی تشکیل کنفدراسیون کارگری زده شده بود و بعضی از همین صاحب‌نظرانی که الان هم شبیه بهشون زیاد هست، مردم رو طبقه‌بندی کرده بودند. کارگرها، دهقان‌ها، خرده بورژوازی و سرمایه‌داری کمپرادُر و از این‌جور حرفای قلمبه سُلمبه، که همه تو دهن مردم شوروی می‌گشت. جاسوس‌های تزار بهش خبر دادند که داره یه همچین حرکاتی در کارخانه‌ها و بین کارگرها انجام می‌شه. تزار هم تصمیم گرفت که یه «ضدِ حالی» به چپ‌ها در کنفدراسیون بده. که البته اون موقع حرفی از شلوغ و پلوغی، و انقلابی که ۲۳سال بعد (انقلاب بُلشویک‌ها ۱۹۲۷) اتفاق افتاد هم نبود. «ضدِ حال» تزار معنیش بستن روزنامه و این حرفا نبود. «ضدِ حال»، در لغت‌نامه‌ی تزار یعنی شکنجه و ترور خیابانی اعضای کنفدراسیون. تزار اون موقع دید این‌جوری نمی‌شه اینا رو جمع و جور کرد چون همه این‌ور و اون‌ور بودند و هر روزم تعدادشون زیادتر می‌شد. تصمیم گرفت که اعضای خانواده‌ی درجه‌ی اول اعضای کنفدراسیون رو گروگان بگیره. که البته هر دفعه تو خونه‌ی ما بحث اون زمان می‌شد، ننه قمر می‌گفت: «خوب‌شون کرد... چپی-کمونیست بودند... تازه چریک‌هاشون هم دم انقلاب آمده بودند طلا ریزان و ماتیک مالان».

یه کم بریم جلوتر... حدوداً سال ۱۳۴۴ یا ۱۳۴۵ شمسی. محمدرضا شاه پهلوی، شاهِ شاهان، شاهنشاه آریامهر، فرمانروای ایران بود. این شاه که خدا از سر تقصیراتش نگذره، به اعضای ساواک دستور داده بود که جوانان غیور (که البته درصد زیادی‌شون توده‌ای و چپ‌ کمونیست بودند) رو شکنجه کنند و خونواده‌ی اون‌ها رو برای سوال و جواب بازداشت کنند. خیلی بد بود... ای شاه!!! خاک بر سرت!!! مگه تو خودت غیرت نداشتی؟؟؟ چرا جوانان غیور رو اذیت کردی؟؟!!!

حالا می‌رسیم به امروز. ادبیات جهان پیشرفت‌های فراوانی کرده. ولی سال‌هاست که از این سبک ادبی که می‌خوام راجع بهش صحبت کنم، حرفی زده نشده بود. برای توضیح این سبک ادبی، با یک مثال و با لحن ادبی، حرفم رو شروع می‌کنم:

«آهای سعید!!! مگه تو ناموس نداری که سینا رو به خودت بی‌ناموس و اینترنت می‌کنی؟؟»

همون‌طور که تاریخ نشون داده‌ است، این سبک ادبی، مخصوص دادگاه انقلاب ایران و یا حتی ادبیات ایران نیست. بلکه این سبک در ادبیات جهان، تاریخی دیرینه دارد. در این سبک، اعضای خانواده‌ی فاعل، می‌توانند به جای فاعل بنشینند. این سبک، به دلیل مشکلاتی هم‌چون «حقوق بشر» و «انسانیت» به فراموشی سپرده شده بود. ولی طبق یک اقدام سلحشورانه، و با همت و صلابتِ قاضی مرتضوی، سعید مطلبی -پدر سینا مطلبی- به جای سینا مطلبی، به جرم اینترنت بازی، در زندان نشست.

ما جوشش ِ این آثار ادبی را مدیون دادگاه انقلاب ایران هستیم. دادگاه انقلاب ایران در تلاش است، تا با امید به خداوند و با زیرپای گذاشتن دیگر بندهای حقوق بشر، گنجینه‌های دیگری را که به دلیل وجود انسانیت به فراموشی سپرده شده‌اند، به صحنه‌ی ادبیات ایران بازگرداند.



.:top:.




Printable Version
Send Comments
Archive