Issue 10
بهداد اسفهبد
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر دانشگاه تورنتو
زبان پدیدهایست بسیار وابسته به مکان. چنان که مثلاً زبانِ فارسیِ شمالِ تهران با زبانِ فارسیِ جنوبِ تهران متفاوت است. یا زبانِ فارسیِ دانشجویانِ دانشگاهِ شریف با زبانِ فارسیِ دانشجویانِ دانشگاهِ آزادِ شمال متفاوت است. اگر به این واقعیتها عقیده داشته باشیم، به ناچار باید بپذیریم که زبان چیزی بیش از دستورِ زبان و فهرستِ لغات و خط است. در این صورت هیچ دور از ذهن نیست که زبانی وجود داشته باشد به نامِ زبانِ فارسیِ مهاجرت. فارسیِ مهاجرت زبانِ عجیبیست و اندکی با مثالهای قبلی متفاوت است: از این نظر که هم فارسی هست و هم گاه نیست. هم Farsi هست و گاهی هم Persian؛ و اغلب فرقِ این دو موردِ اخیر برای گوینده مهم نیست؛ یا اگر دقیق باشم، فرقگذاشتن بینِ این دو برایَش مهم نیست. البته این بحثِ قدیمی در این فرصت نمیگنجد، چه خطِ فارسیِ مهاجرت همان خطِ فارسی یا عربیست، نه خطِ لاتین. شاید اصلاً همین خطِ غیرِلاتین است که به فارسیِ مهاجرت قوت و جایگاهِ خاصی میبخشد. فارسیِ مهاجرت از همان زمان آغاز شد که مهاجرت خود نیز: بیست و پنج ساله است. مختصِ کانادا و آمریکا هم نیست، انگلیس و سوئد و آلمان و ژاپن را هم درنوردیده است. به همهی آن جاها رفته که مهاجرانِ ایرانی خود رفتهاند. آنچه در اینجا فارسیِ مهاجرت مینامم خصوصیاتِ مشترکِ تمامِ اینهاست، وگرنه لازم به تکرار نیست که هر کدام از این کشورها زبانِ فارسیِ خود را دارند.
ایرانیانِ مهاجر از کشورِ خود فرار کردهاند، از ناآزادیها، از قیدها و بندها، و از «شما»ها. به همین جهت است که ناگاه «شما»ها «تو» میشوند. گویی میخواهند بگویند اینجا دیگر از رادیو و تلویزیونِ رسمی و روسری و با کتوشلوار سرِ کار رفتن خبری نیست. اینجا دیگر تو «تو» هستی، چون که دومشخصِ مفرد «تو» است. هیچگاه نمیگویند «چون در انگلیسی بینِ دومشخصِ مفرد و جمع فرقی نمیگذارند». درست است، دیگر اجباری در رسمی سخن گفتن نیست. اجباری در احترام گزاردن نیز نیست.
مهاجر با محیطِ جدیدِ خود خو میگیرد، در آن جا میافتد، فرهنگش را فرا میگیرد، و طرزِ تفکرش را به کار میبندد. ناخواسته بر سرِ دوراهی قرار میگیرد: یک طرف زبانِ فارسیست که دیگر کمتر کسی به آن سخن میگوید، طرفِ دیگر زبانِ غریب و ناآشناییست که همه به آن سخن میگویند. فرهنگِ جدید غلبه میکند در حالی که زبانِ فارسی همچنان اصرار دارد که بماند. به ناچار خطِ فارسی میماند. دستورِ زبانِ فارسی میماند. ولی دیگر جنبههای زبان کمکم جای خود را به معادلِ فرنگیِ خود میدهند. لغاتِ جدید وارد میشوند. اصطلاحها و تشبیهها جایگزین میشوند. زبان وسیلهی انتقالِ افکار است، پس کمکم فکری که به فرهنگ و زبانِ فرنگ خو کرده است، از لایهی ترجمه گذشتهی و از دهان خارج میشود. به همین دلیل است که به جای «تردید کردن» دیگر «دو بار فکر میکنیم». یا «سینیِ نقره» معنای جدیدی پیدا میکند. گرتهبرداری شروع میشود. اما پس از اندکی، کلماتِ جدیدی پیدا میشوند که معادلِ دقیقی در زبانِ فارسی ندارند. یا اگرچه معادلِ دقیق دارند، اما چنان کاربردشان در جامعه جا افتاده است که ترجمهشان به فهمشان لطمه وارد میکند. برای مثال اگر روزنامهی ایرانیای را در همین تورنتو ورق زده باشید حتماً دو عبارتِ «بیزنس» و «اسپشیال» به وفور به چشمتان خورده است! و البته شکی نیست که نبشتار، اصلاحشدهی گفتار است. مثالِ دیگری بزنم؛ امروز به یکی از شبکههای تلویزیونیِ فارسی زبان گوش میکردم. کارشناسِ (یا دلالِ) مسکن داشت در موردِ وامِ مسکن سخن میراند، به فارسی مثلاً. کلماتی چون mortgage، condition، broker حداقل کلماتیست که میتوانست معادلِ فارسیشان را بکار برد. شاید بگویید «mortgage» چون معنای خاصِ جاافتادهای دارد، مهم است که به عین استفاده شود، یا مثلاً «دلال» در فارسی کلمهی چندان زیبایی نیست. «condition» چهطور؟ کاش به همینجا ختم میشد. به هیچ وجه آمادگیِ شنیدنِ «make sure کنید» را نداشتم! کداممان تا به حال نگفتهایم (بله، شخصاً نگفتهایم!) «make sense میکند؟» بیشباهت نیست کاربردِ «می»، «جولای»، «آگوست» به جای «مه»، «ژوئیه»، «اوت»، که این سه را در روزنامهی شهروند نیز شاهد هستیم. شکی نیست که افرادی پیدا میشوند که «فبریه»، «آپریل»، «جون» را به جای «فوریه»، «آوریل»، «ژوئن» نیز به کار برند. بدونِ شک مخلوط کردنِ نامهای فارسی (که از فرانسوی مشتق شدهاند) و انگلیسی اشتباهیست دوگانه و غیرِ قابلِ توجیه. متاسفانه این روند در بعضی از مطبوعاتِ وطنی نیز دیده میشود.
آن چه در پسِ پرده اتفاق میافتد به نظرِ من چنین است:
- ذهن فکر میکند و مفهومی را که میخواهد منتقل کند آماده میکند،
- سپس برای مفاهیم واژه جستجو و یافت میکند،
- در پایان، واژهها را در ساختارِ جمله قرار میدهد و جمله میسازد
از این سه مرحله، اولی که فکر کردن است مستقل از زبان صورت میگیرد؛ یعنی چیزی مثلِ «فلانی به انگلیسی فکر میکند» وجود ندارد. مرحلهی بعدی انتخابِ لغات است. لغات با توجه به مفهومِ موردِ نظر، از بایگانیِ لغاتِ آشنا انتخاب میشوند. جای تعجب نیست که انتخابِ لغات از حافظهی کوتاهمدت بسیار سریعتر است و نیاز به فکر کردن ندارد. پس وقتی فرد در جامعهی انگلیسیزبان زندگی میکند، لغاتِ انگلیسی که در روزهای اخیر شنیده شدهاند بسیار سریعتر و آسانتر یافت میشوند تا لغاتِ فارسی که آخرین بار چند ماهِ قبل به گوش خوردهاند. در پایان باید جمله ساخته شود. ساختارِ جمله حفظکردنی نیست، بلکه جمله توسطِ یک روشِ منطقی که جزئی از دستورِ زبان است ساخته میشود، و این کاریست که احتمالاً بیش از بیست سال به فارسی تمرین کردهاید. بدینگونه است که ساختارِ جملهی فارسی و لغاتِ انگلیسی (یا هر زبانِ محلیِ دیگری) سریعترین راهِ سخن گفتن میشود و در نتیجه زبانِ اصلیِ مهاجرِ فارسیزبان را تشکیل میدهد.
از نظرِ ظاهری نیز فارسیِ مهاجرت بیتفاوت با فارسیِ وطنی نیست. فارسیِ مهاجرت بسیار آسیبپذیرتر است. از همین رو برای مثال روی اینترنت بسیار میبینید «۱۰» را به جای «10» یا «چاي» را جای «چای»، یا «میکند» را جای «میکند»؛ در همین شهروند لااقل. سخت است روزنامهای وطنی پیدا کنید که غیر از در دورهای کوتاه، این خواص را از خود بروز دهد۱. با توجه با خواستگاهِ دو مثالِ اول، یک فرضیه آن است که درستی فدای مخاطبِ بیشتر شده است، در حالی که در روزنامههای رسمیِ داخلی این امر جایز نیست؛ فرضیهی دیگر آن است که نسخهی اینترنتی برای نشریاتِ وطنی حیاتیتر است تا نشریاتِ مهاجرین؛ ولی مثالِ آخر («میکند» به جای «میکند») تنها میتواند بیانگرِ اندکی بیتفاوتی یا ضعفِ حافظه (یِ یک جامعه؟) باشد. جالب است، در همین شهروندِ امروز مقالهای آمده که همین نکات را گوشزد میکند و نکاتِ مشابه، که اغلب در دیگر مقالاتِ همین شماره هم رعایت نشدهاند. گویی در این دور از وطن به همین حد فارسی نوشتن که انتقالِ پیام به زبانی خصوصی انجام پذیرد خود غنیمت است و نه نیاز است، و نه لزوماً از نظرِ فنی آسان، که بینقص باشد. به طورِ خلاصه، مهاجر که از بندهای وطن رها شده است آزادانه به خود این اختیار را میدهد که زبانِ خود را همانگونه که خود میپسندد بنویسد، نه آنگونه که در مدرسه میگفتند باید نوشت، یا در ایران میگویند باید نوشت.
از خصوصیاتِ دیگر که فارسیِ مهاجرت گاه از خود نشان داده است عربستیزی و تمایل به عدمِ استفاده از لغات و خصوصیاتِ عربیِ زبانِ فارسی است. این پدیده که شاید بیشتر نیز در اروپا دیده شده باشد، ریشه در همان بیتفاوتیِ ناشی از بیبندیست که خود را با این عنوان توجیه میکند. لازم به ذکر نیست که استفادهنکردن از هیچ لغتِ عربی خود حرفهایست که آسان نیست، ولی آنچه این دسته از مهاجرین لغاتِ عربی مینامند بدونِ شک کلماتی هستند که از معمولاً از املای نسبتاً دشواری برخوردارند و از حداقل دو حرف از میانِ «ص»، «ض»، «ط»، «ظ»، «ذ»، و دیگر حروفِ همصدا استفاده میکنند. و از خصوصیاتِ عربیِ منفورِ این گروه میتوان به تنوین و همزه اشاره کرد که هر دو دردسرساز هستند.
ذکر این نکته نیز لازم است که البته نسلِ دومی از ایرانیانِ مهاجر نیز وجود دارد که این دسته اغلب فارسی را به عنوانِ زبانِ دوم یا چندم میآموزند و معمولاً حتی تا بزرگسالی، اشرافِ کافی را به زبانِ فارسی کسب نمیکنند. بررسیِ زبانِ فارسیِ این دسته نیاز به مجالی دیگر دارد و در این جا نمیگنجد.
در پایان، خود که میاندیشم، از ستمی که به شکلِ نوشتاریِ فارسی یا سانسور کردنِ لغاتِ به اصطلاح عربی میشود ناخشنودم، اما بر خلافِ قبل، چندان نسبت به استفادهی ناخودآگاهِ لغاتِ بیگانه خرده نخواهم گرفت. واضح است که شخصاً دقتِ بیشتری خواهم کرد تا در دامِ آن نیفتم، تمرینِ تمرکزِ بدی هم نیست، و البته مطالعهی فارسیِ بیشتر را میطلبد تا لغات در ذهن تازه شوند.