Issue 10
سمیه سادات
دانشجوی مهندسی صنایع، دانشگاه تورنتو
امروز روز اول ژوئیه است و شما از امروز این فرصت تاریخی را دارید که این یادداشت مهم را بخوانید. اول ژوئیه روز مهمی در تاریخ کاناداست:روز کانادا. این را روز اول که به اینجا آمدم، داییام گفت. با خودم گفتم این روز حتما از روزهایی مثل روز دفاع از مورچههای گرسنه، روز پاسداشت مقام رانندگان، و روز مردهایی که رنگ چشمهایشان آبی است، مهمتر است، اما نباید به مهمی روز کهکشان راهشیری باشد.
پارسال اولین باری بود که اول ژوئیه اینجا بودم. به پارک اصلی شهر رفتم و دیدم که توپ و تانکی برای مراسم آماده است. خوشم آمد. کانادا به عنوان یک کشور نظامی باید روزش را با توپ جشن بگیرد. امروز داشتم خاطرهی اول ژوئیهی پارسال را برای یک تازهوارد تعریف میکردم، تا نشان بدهم که بیش از یک سال است که اینجا هستم. پرسید: اول ژوئیه چه روزی است؟
اول فکر کردم که مسخره میکند. از این که یک آدم تازهوارد بخواهد دستم بیندازد اصلا خوشم نمیآید. خوب معلوم است که اول ژوئیه همان اول ژوئیه است، نه دوم ژوئیه، نه ۳۰ ژوئن. البته میتوانست ۳۱ ژوئن باشد، ولی آن وقت ژوئیه روز اول نداشت که چندان جالب نبود، انگار ماه از وسط شروع شده باشد. بعد ناگهان منظورش را فهمیدم. همیشه همینجور است، منظور را کمی دیر اما عمیق میفهمم. میخواست بداند که اول ژوئیه، چهارشنبه است یا پنجشنبه، که یک نگاه سرانگشتی به تقویمم نشان داد که چهارشنبه است و این حقیقت تمام و کمال در اختیار پرسشگر کنجکاو قرار گرفت.
نگاه عاقل اندر سفیه را اصلا دوست ندارم. انگار خنگم که مرا این طوری نگاه میکنند، خوب گیرم که منظورش این بوده که اول ژوئیه چه مناسبت تاریخیای دارد. اولا میتوانست صریحا بپرسد. این در لفافه حرف زدنها خصوصیت تازهواردها است. ثانیا خوب کافی است ساعت ۶ صبح برنامهی تقویم تاریخ را از رادیوی ایران گوش کند، احتمالا اول ژوئیه درست ۴۳۵ سال از وفات دومین دانشمند در زمینه هندسهی نادرشاهی گذشته است یا درست ۲۵۶۳ سال قبل از جنگ جهانی سوم است.
آهان، در کانادا هستیم و باید بومی حرف بزنیم. همیشه کمی طول میکشد که یادم بیفتد دقیقا کجا هستم و ساعت چند است. خوب پرسیده بود اول ژوئیه چه خبر است؟ آن را که همان اول گفتم، روز کانادا است دیگر!